اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آب دست

نویسه گردانی: ʼAB DST
آب دست . [ ب ِ / ب ْ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبدست . آبی که بیشتر با دو ظرف موسوم به آفتابه لگن پیش از طعام و بعد از طعام برای شستن دست و دهان بکار است :
حورعین را ببهشت آرزو آید همه شب
کآدمی وار به بزم تو رسد در شبگیر
آب دستت همه بر روی کشیدی چو گلاب
خاک پایت همه در زلف دمیدی چو عبیر.

معزی .


هم خلال ازطوبی و هم آبدست از سلسبیل
بلکه دستاب همه تسنیم رضوان آمده .

خاقانی .


|| وضو. تکرع . غسل . توضؤ: الحدَث ؛ هرچه آبدست بدان تباه شود. (دستوراللغه ٔادیب نطنزی ). این معنی رفتن گناهان است به آبدست ، اگر از اینها چیزی مانده است بدان که هنوز گناه در تست و وضوی تو تمام نیست . (کتاب المعارف ).
جمال یارشد قبله ی ْ نمازم
ز اشک رشک او شد آبدستم .

مولوی .


نماز عید خواهم کرد هان ساقی بیار آبی
برای آبدست ما به ابریق قدح شویان .

کمال خجند.


|| استنجا کردن به آب . (برهان ). || لطف و مهارت در صنعت :
که بست آن نقش عارض ، آفرین باد
که آب دست از وی آشکار است .

کمال خجندی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
آبدست . [ دَ ] (اِ مرکب ) قسمی جامه و پوشش . لباده . جبه ٔ آستین کوتاه . || قسمت فوقانی سرآستین درازتر از قسمت تحتانی آن که بر روی آستین ...
آبدست جای . [ دَ ] (اِ مرکب ) متوضا. خلوت خانه .
دست آب . [ دَ ] (اِ مرکب ) دستاب . آبی که برای شستن دست و روی بکار برند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || آبدست . وضو. (آنندراج ). آب وضو : هم خلا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.