اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آب رخ

نویسه گردانی: ʼAB RḴ
آب رخ . [ ب ِ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اعتبار. جاه . آبرو :
آب رخ زآب پشت بگریزد
کآب پشت آب رویها ریزد.

سنائی .


در جستن نان آب رخ خویش مریزید
در نار مسوزید روان از پی نان را.

سنائی .


خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز
کآن حرص کآب رخ برد آهنگ جان کند.

خاقانی .


- آب رخ بردن کسی را ؛ آبرو ریختن او را.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۷ ثانیه
ابرخ . [ اَ رَ ] (ع ص ) مردی که پشتش دررفته و سینه اش بیرون آمده باشد. مؤنث : بَرْخاء.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.