اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آدم

نویسه گردانی: ʼADM
آدم . [ دَ ] (اِ) در تداول امروزی مرادف مردم . آدمی . آدمیان . اِنْس .ناس . ۞ || خادم .ج ، آدمها. || (ص ) نیک تربیت شده . مؤدب .
- امثال :
آدم از کوچکی بزرگ میشود ؛ خضوع و فروتنی سبب بزرگی مردشود.
آدم به آدم بسیار ماند ؛ آنکس نیست که گمان برده اید.
آدم به آدم می رسد ؛ مردمان بایدبیکدیگر مدد و یاری دهند.
آدم به آدم میرسد کوه بکوه نمیرسد ؛ هرچند سالها یا مرحله ها از یکدیگر دور بودیم و امید دیدار نداشتیم اکنون باز یکدیگر را دیدیم .
آدم با آدم خوش است ؛ لذت حیات در معاشرت و خلطه و آمیزش است .
آدم با کسی که علی گفت عمر نمیگوید ؛ نفاق پس از اتفاق نیکو نباشد.
آدم بدحساب دو بار میدهد ؛ بدمعاملگی موجب زیان و خسران است .
آدم بی اولادپادشاه بی غم است ؛ پرورش و تربیت اولاد سخت دشوار باشد.
آدم تا کوچکی نکند بزرگ نشود؛ خضوع مایه ٔ رفعت قدر و بزرگی است .
آدم حسابش را پیش خودش میکند ؛ از شرمگنی و حجب دیگران استفاده ٔ سوءنباید کردن .
آدم دو بار به این دنیا نمی آید ؛ باید از لذات حیات هرچه بیشتر تمتع برد.
آدم دو دفعه نمی میرد ؛ گاه دفاع از حق و حقیقتی رعب و هراس ناسزاوار است .
آدم که از زیر بته بیرون نیامده است ؛ همه کس را اقربا و خویشان باشد.
آدم لخت کرباس پهنادار خواب بیند ؛ امید و طمعی نابجاست .
آدم مال را پیدا میکند، مال آدم را پیدا نمیکند ؛ از صرف مال در جای خویش دریغ و مضایقت سزاوار نیست .
آدم نترس سر سلامت بگور نمیبرد ؛ ناپروائی و بی باکی سبب مرگ و هلاکت تواند بود.
آدم ندار را سر نمیبرند ؛ المفلس فی امان اﷲ.
آدم نفهم هزار من زور دارد ؛ نادان غالباً در آنچه نداند ستیز و لجاج کند.
آدم نمیداند بکدام سازَش برقصد ؛ هر ساعت رایی دیگر دارد.
آدم یک بار پایش بچاله میرود ؛ از مصائب پند گیرند.
آدم یک دفعه میمیرد ؛ ترس و هراس از مرگ سزاوار شجعان نیست .
همانقدر که آدم بد هست آدم خوب هم هست ؛ همه ٔ مردمان را ذمائم اخلاق نباشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
آدم . [ دَ ] (ع ص ) گندم گون . سیاه گونه . سیه چرده . اَسْمَر. || و در آهو، سفیدی که خطهای خاکی رنگ دارد. || اشتر سفید. ج ، اُدْم ، اُدْمان .
آدم . [ دَ ] (اِخ ) نخستین پدر آدمیان ، جفت حوّا. (توریة). ابوالبشر. بوالبشر. خلیفةاﷲ. صفی اﷲ. ابوالوری . ابومحمد. معلم الاسماء. ج ، اوادِم : تا جه...
آدم . [ دَ ] (اِخ ) نام پدر سنائی ، شاعر معروف .
(= بشر، انسان) آدم در سنسکریت با پنج واژه آمده است: 1ـ آدم Adam (پیشوند آ و فعل دَم) فعل است به معنی رام ـ مهار ـ کنترل کردن. 2ـ اول شخص ماضی نقلی فعل...
(= نخستین انسان) این واژه در پارسی باستان adam (= منم) بوده و در سغدی آذم بوده و عبری یا عربی نیست و پیتاپ (مترادف) های پارسی آن اینهاست: مشیگ maŝig (...
آدم، یا آدم ابوالبشر، نخستین انسان و پدر همة مردمان. دربارة آفرینش و زندگانی او در دینهای سه‌گانة یهود و مسیحیت و اسلام، روایات و داستانهای همسان و هم...
فضاهایی که عبور و مرور یک نفر در آن به راحتی امکان پذیر است این واژه در علم مهندسی عمران به دنبال کانال ، مخزن ، تونل ... به کار می رود
کف آدم . [ ک َ ف ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نباتی است بقدر ذرعی و برگ آن مستدیر و بقدر برگ مو و بیخ آن خشبی و ظاهر آن ما بین سیاهی و...
آدم کش . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) در تداول عامه به معنی آدمی کش و قاتل و خونخوار.
آدم کشی . [ دَ ک ُ ] (حامص مرکب ) فعل و صفت آدمکش .
« قبلی صفحه ۱ از ۸ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.