اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آرز

نویسه گردانی: ʼARZ
آرز.[ رُ ] (ع اِ) اَرُزّ. رُزّ. برنج (یکی از حبوب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عرض وار. [ ع َ رَ ] (ق مرکب ) مانند عَرَض : وانگه کزین مزاج مهیا جدا شوندچیزند یا نه چیز عرض واربگذرند.ناصرخسرو.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اهل ارض. (عربی) ساکنان کرۀ خاکی، مردم روی زمین، مردم. رجوع شود به «اهل» و «ارض».
روز عرض . [ زِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز سان . رجوع به عرض و سان شود. || روز قیامت : پس بود ظلمات بعض فوق بعض نی خرد یار و نه د...
ارض نو. [اَ ض ِ ن َ ] (اِخ ) موضعی است در مشرق تربت حیدریه .
خط عارض . [ خ َطْ طِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محاسنی که تازه بر چهره خوبرویان سبز شده باشد. (ناظم الاطباء).
عرض بیگی . [ ع َ ب َ ] (اِمرکب ) کسی که سؤال و حاجات مردم را به عرض پادشاه رساند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء).
عرض حال . [ ع َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخواست و استدعا. (ناظم الاطباء). دادخواست .شکایت . || ورقه ای که درخواست یا شکایت خود را در ...
عرض شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معروض شدن . (از آنندراج ) : گر ز صد آرزوی وصل یکی بشماری تا قیامت نشود عرض تمنای دلم .حسین ثنائی (از آن...
عرض عمر. [ ع َ ض ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه ازلذت عمر است . (غیاث اللغات ). کیفیت عمر، مقابل طول عمر، که مدت و درازی زندگانی ا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۰ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.