آرش
نویسه گردانی:
ʼARŠ
آرش . [ رَ ] (اِخ ) نام کوهی .
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عرش شریف . [ ع َ ش ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کرسی خداوند عالمیان که گرزمان نیز گویند. (ناظم الاطباء). عرش اعلی . عرش رحمان .
عرش عقلی . [ ع َ ش ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد عقل اول است . (فرهنگ علوم عقلی از مصنفات ).
عرش ثانی .[ ع َ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت است از کرسیی که بر آن همه ٔ ستارگان هستند. (غیاث ) (آنندراج ).
عرش آشیان . [ع َ ] (ص مرکب ) دارای آشیانی به بلندی عرش . آنکه به عرش خانه و آشیانه دارد. (فرهنگ فارسی معین ). || وصفی رحمت آمیز که از ...
عرش نفسی . [ ع َ ش ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد نفس فلک اول است . (فرهنگ علوم عقلی از مصنفات ).
عرش اعلی . [ ع َ ش ِ اَ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کرسی خداوند عالمیان که گرزمان نیز گویند. (ناظم الاطباء). عرش رحمان . عرش شریف .
خدای عرش . [ خ ُ ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) ملک العرش . خداوند تبارک و تعالی : خدای عرش جهان را چنین نهاد نهادکه گاه مردم از او شاد ...
خروس عرش . [ خ ُ س ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) خروسی است افسانه ای که بر بالای عرش قرار دارد و پیش از صبح اول او بانگ کند بعد از آن ب...
عرش سبائی . [ ع َ ش ِ س َ ] (اِخ ) کنایه از تخت بلقیس زن سلیمان باشد که پادشاه شهر سبا بود. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به عرش بلقیس شود.
عرش پایگاه . [ ع َ ] (ص مرکب ) دارای مرتبه و مقامی بلند. (فرهنگ فارسی معین ). عنوانی که پس ازنام مردی صاحب مقام آرند توفیر و بزرگداشت او ...