اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آل

نویسه گردانی: ʼAL
آل . (پسوند) َال . چنانکه آله (َاله ) در آخر بعض کلمات ، گاه ادات نسبت باشدو گاه افاده ٔ معنی تشبیه کند، مانند انگشتال به معنی چون انگشت ، یعنی لوت . عور. بی سازوبرگ :
ز خانمان وقرابت بغربت افتادم
بماندم اینجا بی سازوبرگ و انگشتال .

ابوالعباس .


و امروزنیز در تداول عوام تشبیهی مبتذل هست و گویند مثل انگشت لیشته (لیسیده ) به همین معنی . و اینکه در فرهنگ منسوب به اسدی به کلمه ٔ انگشتال معنی بیمارناک داده اند، ظاهراً درست نیست . و تیغال در شکر تیغال ۞ مرکب از تیغ به معنی خار و آل ادات نسبت . و چنگال از چنگ و آل . و خشکال از خشک و آل ،برگها و شاخهای خرد خشک از درختی زنده و سبز. و خنگال از خنگ ، به معنی سپید و روشن و آل . و درغال ، از درغ بمعنی سد و بند، و آل که جمعاً به معنی سد و بند بسته و استوارکرده است :
ای شاه نبی سیرت ایمان بتو محکم
ای میرعلی حکمت عالم بتو درغال .

رودکی .


و دنبال از دنب و آل . و کاخال از کاخ و آل ، بمعنی اثاث کاخ از فُروش و اوانی و کرسیها و جز آن . و کشال از کش ، پیوندگاه سر ران بیک سوی زیرین شکم از پیش روی و آل ِ ادات نسبت به معنی نواحی و حوالی کش . و کنغال و کنگال و کنغالگی و کنگالگی ، از کنگ و آل . و کوپال از کوب و کوپ به معنی ضرب و زخم وآل ِ نسبت . و کوتوال از کوت قلعه و آل ادات نسبت ۞ . و کونال در اصطلاح بنایان ، بن یا سر دیوار یعنی آن جزء از دیوار که بزمین یا سقف پیوندد. و گریال از گری ۞ به معنی مطلق پیمانه و آل ادات نسبت ، به معنی ساعت آبی :
دانی چراست ناله ٔ گریال هر دمی
یعنی که این سرای مقام درنگ نیست .

؟


و گوال از گو به معنی بزرگ یا سرگین و آل ، ادات نسبت . و گوگال از گوه به معنی عَذِره و آل نسبت . اصل کلمه ٔ جعل عربی . و مرکب بودن کلمات ذیل نیز با آل بعید نمی نماید: پشکال از پشک به معنی شب نم و آل برسات ، یعنی موسم بارانهای ممتد هند. و پشه غال از پشه یا پشک و آل . و پوچال و پوشال و پوکال ۞ ازپوچ و پوش و پوک ، به معنی تهی و بی مغز، و آل . و پیخال از پیخ و آل . و تروال و جنجال و جوال و چال و غنجال و کلال (شاید از کله و آل ) و همال (احتمالاً از هم و آل ، مانند هماور از هم و آورد، و همانند از هم و مانند). و البته آنچه در معنی آل و کلمات مختومه ٔ بدان گفته شد از حدّ حدسی ساده تجاوز نمیکند لیکن از مجموع شواهد مذکوره و نظایر آن و نیز آمدن آل به همین معانی در بعض زبانهای دیگر آریائی در صحت قسمتی از این دعاوی ظنی قریب بیقین حاصل می آید ۞ . و آل در کلمات کاخال و آل عطاری و آل و اوضاع ظاهراً به معنی ادوات و آلات باشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
آل افراسیاب . [ ل ِ اَ ] (اِخ ) نام سلسله ای از امراء ترک که آل خاقان و خانیه و ایلک خانیه و افراسیابیه نیز خوانده میشوند (از حدود 320 تا حدود...
آل ابوسفیان . [ ل ِ اَ س ُف ْ ] (اِخ ) آل بوسفیان .بنوامیه . از اولاد ابوسفیان و مراد معاویةبن ابی سفیان و یزیدبن معاویه و معاویةبن یزید است : ...
آل ناصرالدین . [ ل ِ ص ِ رِدْ دی ] (اِخ ) آل سبکتکین . غزنویان (351 - 582 هَ .ق .). آلبتکین غلامی ترک از جانب عبدالملک بفرماندهی لشکر مقیم خر...
علی آل حاجی . [ ع َ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن سلیمان بن احمد آل حاجی بلادی . رجوع به علی حاجی شود.
وزیر آل محمد. [ وَ رِ ل ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) لقب ابوسلمه حفص بن سلیمان خلال است . او را به سال 133هَ .ق . به امر خلیفه بکشتند و او اول ...
حسن آل بویه . [ ح َ س َ ن ِ ل ِ ی َ ] (اِخ ) رجوع به آل بویه شود.
خمسه ٔ آل عبا. [ خ َ س َ ی ِ ل ِ ع َ ] (اِخ ) حضرت محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین صلوات اﷲعلیهم اجمعین را گویند. آنها را خمسه ٔ طیبه و «پنج ...
دینار آل برمک . [ رِ ل ِ ب َ م َ ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن یحیی بن خالد برمکی . چون چهره ٔ زیبایی داشت وی را به دینار آل برمک میخواندند و در ن...
امین آل محمد. [ اَ ن ِ ل ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) لقب ابومسلم خراسانی بود. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابومسلم شود.
حسن آل یاسین . [ ح َ س َ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) کاظمی فقیه که در کاظمین به سال 1308 هَ . ق . درگذشت . از فقهای شیعه است . او راست : الاسرار الفقهیه ...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۵ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.