اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آل

نویسه گردانی: ʼAL
آل . (اِخ ) نام قلعه ای بخراسان :
شنیدم از این مرزها هرچه گفت
بلندی ّ و پستی ّ و راز نهفت
چو آل و چو فخروم و چون دشت گل
بخوبی نمود آنچه بودش بدل .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
آل مهلب . [ ل ِ م ُ هََل ْ ل َ ] (اِخ ) آل مهلب بن ابی صفره . مهالبه . ابوصُفره از مردم یمن و از جانب امیرالمؤمنین علی علیه السلام امیر آنجا ب...
آل کثیر. [ ل ِ ک َ ] (اِخ ) نام قبیله ای بخوزستان مرکب از سه هزار خانوار در غرب و جنوب رود دزفول که در سیاه چادرها منزل دارند و در قریه ٔ قوم...
آل نجاح . [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) طائفه ای از سلاطین اسلام که در زبید مدتی حکم رانده اند (412-553 هَ .ق .). سرسلسله ٔ آنان نجاح مملوک حبشی مرجان...
آل قراس . [ ق َ / ق ُ ] (اِخ ) (قرس سرما باشد) نام کوههائی بناحیه ٔ شراه . و آل قراس و مابد نام دو کوه باشد در زمین بنی هذیل .
آل محمد. [ ل ِ م ُح َم ْ م َ ] (اِخ ) اولاد و احفاد پیامبر صلوات اﷲ علیه و آله از نسل علی و فاطمه علیهماالسلام : سعدی اگر عاشقی کنی ّ و جوانی ...
آل عراق . [ ل ِ ع ِ ] (اِخ ) نام سلسله ای از ملوک پیش از اسلام خوارزم .و این سلسله نسب خود بکیخسرو می پیوسته اند و تا زمان سامانیان شبه قدرت...
آل غالب . [ ل ِ ل ِ ] (اِخ ) منسوب به غالب بن قهر، یکی از اجداد رسول صلوات اﷲعلیه یا منسوب به بنی الادرم بن غالب : من [ حلیمه ، بنت ابی ذ...
آل عباس . [ ل ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام بطنی از بنی هاشم از نژاد عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف ، عم ّ پیغمبر خاتم (ص ). این نام گاهی ب...
آل طاهر. [ ل ِ هَِ ] (اِخ ) طاهریان . نام سلسله ای از امرای خراسان از اولاد طاهربن حسین بن مصعب ، ملقب بذوالیمینین . این دوده ٔ ایرانی از205 ...
آل طمغا. [ طَ ] (ترکی ، اِ مرکب ) آل تمغا.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۵ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.