اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اشکال

نویسه گردانی: ʼŠKAL
اشکال . [ اِ ] (ع مص ) دشواری . (غیاث ) (آنندراج ). مشکل شدن . (مؤیدالفضلا). دشواری و سختی و عدم سهولت . (ناظم الاطباء). دشواری و سختی : در کار من اشکالی پیدا شد. (از فرهنگ نظام ). گورخری بگرفتند بکمند بداشتند به اشکالها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 513). || پوشیده شدن کار و مشتبه گردیدن آن . (منتهی الارب ). تردید و اشتباه و پیچ و تاب و درهم و برهم . (ناظم الاطباء): اشکلت عَلَی َّ الاخبار. (اقرب الموارد). التباس کار. پوشیدگی و پوشیده شدن آن . (تاج المصادر بیهقی ). پیچیدگی . اشتباه . اختلاط :
اشکال دولت کرده حل بر تیرش از روی محل
این سبزپیکان از زحل پیکان نو پرداخته .

خاقانی .


گر ترا اشکال آید در نظر
پس تو شک داری در انشق القمر.

مولوی .


- در اشکال افتادن ؛ در زحمت و دشواری افتادن . (ناظم الاطباء).
|| اشکال نخل ؛ رطب شدن خرمای آن و پخته شدن . (منتهی الارب ). رطب آن نخل نیک شدن . (از اقرب الموارد). || سرخ و سپید شدن چشم . (منتهی الارب ). اَشکلَت العین ُ؛ کانت شَکْلاء. (اقرب الموارد). || اشکال کتاب ؛ مقید به اعراب و نقاط و حروفها کردن آن ، یعنی دور کردن اشکال آنرا. (منتهی الارب ). اعجام آن یعنی نقطه گذاری آن چنانکه گوئی اشکال و اشتباه از آن زایل کرده است . (از اقرب الموارد). || اشکال بیمار؛ نزدیک به بهبود شدن وی . (از اقرب الموارد). || شکال بستن :
قل للخلیفة یابن عم محمد
اشکل وزیرک انه رکال .

؟


|| عفر. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اشکال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شکل . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 62). صورتها. (غیاث ) (آنندراج ). مانندگان . مانندها. || ج...
اشکال . [ اِ ] (از ع ، اِ) پای بند ستورکه فارسی زبانان از شکال عربی ساخته اند : خاطر آرد بس شکال اینجا ولیک بگسلد اشکال را استور نیک دست عشقش ...
اشکال تراش . [ اِ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه بر کار اشکال گیرد. آنکه امری را دشوار کند و از آن اشکال بجوید. بهانه جو. سختگیر. و رجوع به اشکال تراش...
اشکال تراشی . [ اِ ت َ ] (حامص مرکب ) ساختن اشکال در کارها. بهانه جوئی . سختگیری در کارها.- اشکال تراشی کردن ؛ بهانه جویی کردن .
اشکال کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایراد گرفتن . تردید و شک کردن در مطلبی یا کاری .
اشکال داشتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) دشواری داشتن . (ناظم الاطباء). تردید داشتن . || ایراد داشتن .
اشک آل . [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.