اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصیل

نویسه گردانی: ʼṢYL
اصیل . [ اَ ] (ع ص ) صاحب اصل بمعنی صاحب نسب ، ای کسی که آبا و اجداد او شریف و نجیب باشند. (غیاث ). آنکه دارای اصل است . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). خداوند اصل و حسب و نسب و بزرگ . (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ص 3). صاحب اصل . صاحب نسب . (منتهی الارب ). گهری . گوهری . بانژاد. باپروز. عریق . گرامی نژاد. نژاده . بااصل .اصلمند. نیک نژاد. (تفلیسی ). رمیز. (منتهی الارب ). نجیب . کسی که دارای نسب بزرگ باشد. چیزی یا کسی بااصل و بزرگ . (مؤیدالفضلا). بیخ آور. خداوند نسبت نیکو. پاک گهر. نژاده . باگهر: اگر نه آن بودی که مردی بزرگ زاده و اصیل بود و از راه دور آمده بود بفرمودمی تا همان زمان او را هلاک کردند. (تاریخ بخارا) :
همیشه قاعده ٔ ملک کردگار جلیل
ممهد است بشمشیر شهریاراصیل .

عبدالواسع جبلی .


|| هر چیز محکم و استوار و بیخدار.(از منتهی الارب ) (آنندراج ). || محکم رای . (از اقرب الموارد). صاحب رای محکم . (از منتهی الارب ).
- رای اصیل ؛ رای استوار و محکم :
کرده ای هیچ توشه ای ره را
نیک بنگر یکی به رای اصیل .

ناصرخسرو.


|| خلیفه ٔ ثابت رای از سرداری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). العاقب الثابت الرأی . (تاج العروس ). || مجد اصیل ؛ ذواصالة. || ابن عباد گوید: شر اصیل ؛ ای شدید. || در اساس آمده است که : گویند نخل در سرزمین ما اصیل است ؛ یعنی در آن پایدار و باقی است و از بین نمی رود. (از تاج العروس ). || (اِ) آخر روز. (منتهی الارب ). وقت مابعد عصر تا غروب . (از اقرب الموارد). ج ، اُصُل ، اُصلان ، آصال ، اَصائل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شبانگاه و وقت خفتن است و... جوهری گفته است تا نماز شام . (شمع قاموس ): بُکرةً و اَصیلاً؛ بامداد و شبانگاه . (قرآن 48 / 9). شبانگاه . (غیاث ) (آنندراج ) (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ) (ترجمان ترتیب عادل ص 13). شامگاه . آفتاب زرد تا پسین . نزدیک به فروشدن آفتاب . پس از نماز دیگر. وقت فاصل بین عصر و مغرب . بعد از عصر تا فرورفتن آفتاب . شبانگاه ، و آن بعد از وقت عصر تا وقت فرورفتن آفتاب است . (مؤیدالفضلا). ایوار. خلاف غدوة. خلاف بکرة. ج ، آصال : بالغدو و الآصال ؛ به بامداد و شبانگاه . (قرآن 205/7 و 15/13 و 36/24). و رجوع به آصال شود. صاغانی گفته است : اصیل بمعنی وقت بر آصال جمع بسته شود، چون افیل و آفال . (از تاج العروس ). || هلاک و موت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) حسن . لقب پسر خواجه نصیرالدین طوسی معاصر اولجایتو (که در سال 703 هَ . ق . بتخت سلطنت نشست ) بود. و اولجایت...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) در روزگار شاه منصور پادشاه معاصر حافظ شیرازی حاکم قم بود. حافظ ابرو درباره ٔ گرفتار شدن سلطان زی...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) عبداﷲ حسینی .خواندمیر در حبیب السیر نام وی را در ذیل سادات و مشایخ و علمای زمان سلطان حسین میرزا بایقرا (8...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن مظفر عقیل . بانی مدرسه ٔ اصیلیه ٔ دهوک بخارج شهر یزد بود که در نیمه ٔ اول قرن هشتم هجری میزیست . (...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) محمد شیرازی . از کبار مشایخ و عرفا بوده و در سال 618 هَ . ق . درگذشته و در قریه ٔ بلیان در یک فرسنگی سمت جن...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) نظام الدین . شیخ الاسلام اصفهان در عصر شاه ابواسحاق . رجوع به اصیل نظام الدین شود.
اصیل الرأی . [ اَ لُرْ رَءْی ْ ] (ع ص مرکب ) مرد نیکورأی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). استواررأی . (از تاج العروس ). و رجوع به ...
اصیل خزاعی . [ اَ ل ِ خ ُ ] (اِخ ) در عصر پیامبر می زیست و از فصیحان بود. جاحظ از وی چند جمله که در پاسخ پیامبر (ص ) بازگفته نقل کرده است . ر...
اصیل روغدی . [ اَ ل ِ غ َ ] (اِخ ) ۞ دهقان زاده ای بود از مردم روغد بنام اصیل که در نیمه ٔ اول قرن هفتم هجری میزیست و نخست وکیل خرج کور...
اصیل الطرفین . [ اَ لُطْ طَ رَ ف َ ] (ع ص مرکب ) ۞ آنکه از دو سوی ، پدر و مادر نجیب و اصیل باشد. کریم الطرفین . نجیب الطرفین . و رجوع به اصیل...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
علی عسگری
۱۳۹۱/۰۲/۲۵ Iran
0
0

درود،

میدانم که کلمه اصیل وجه، شخصیت و خصوصیت بارز شخص و یا چیزی را بیان میکند. ولی آیا میشود کلمه اصیل را در مورد انسان به این صورت بکار برد؟ مثال: علی فرد اصیلی است. یا علی شخص اصیلی است.

لطفا در این مورد به من توضیح دهید.

بدرود


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.