اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اکمل

نویسه گردانی: ʼKML
اکمل . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) تمام تر و کامل تر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاملتر. (غیاث اللغات ). رسیده تر. رساتر: بنحو اکمل ؛ بطریق کاملتر. بنحو اتم . (فرهنگ فارسی معین ) :
مصباح امم امام اکمل
مفتاح همم همام اکرم .

خاقانی .


اصل بیند دیده چون اکمل بود
فرع بیند چونکه مرد احول بود.

مولوی .


بلکه حظ اجزل و نصیب اکمل از آن وی باشد. (آداب الملوک فخررازی ). || (اصطلاح عروض ) نام بحری است که وزنش هشت بار مفتعلان است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح تصوف ) هر که در وی جمعیت الهیه بجمیع اسما و صفات اکثر بود اکمل باشد و هر که را حظ از اسماء الهیه اقل بود انقص باشد و از مرتبه ٔ خلافت ابعد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه تازى (اربى) ست به معنى کاملترین و برابرهاى پارسى آن چنینند: اُسپوریست Ospurist (پهلوى: کامل ترین ، اکمل) ، اَکاتوم Akatum (پهلوى: کاملترین ، ...
اکمل الدین . [ اَ م َ لُدْ دی ] (اِخ ) طبیب حاذق معاصر و معالج و مرید مولانا جلال الدین رومی که در مرض مرگ معالجه ٔ مولانا را بعهده داشته و...
اکمل الدین . [ اَ م َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابن یوسف کریمی دمشقی متولد 1012 هَ . ق . و متوفای 1081 هَ . ق . شاعر و استاد موسیقی بود و آهنگهایی ساخت...
اکمل الدین . [ اَ م َلُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمدبن محمود بابرتی مصری حنفی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به محمدبن محمود.... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.