اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

المع

نویسه گردانی: ʼLMʽ
المع. [ اَ م َ ] (ع ص ) مرد زیرک و تیزخاطر، المعی مثله . (منتهی الارب ). کسی که رای او همیشه بر صواب باشد و در فکر او خطا نیفتد و ناپرسیده از فراست خود معلوم کند، و مرد تیزخاطر و روشن خرد. (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
ثوب الماء. [ ث َ بُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پوست تنکی که شتر بچه بر روی در کشیده زاید. || آب که با بچه بیرون آید از رَحم .
عدس الماء. [ ع َ دَ سُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پر سیاوشان . (بحرالجواهر). برخی گویند چیزی است از قبیل خزه که در آبهای راکد حوضها وغیره روید و ثمری ...
فرس الماء. [ ف َ رَ سُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اسب آبی . رجوع به فرس البحر و اسب آبی شود.
حرف الماء. [ ح ُ فُل ْ ] (ع اِ مرکب ) آب تره . اوتره . سیسنبریون ۞ . ماماچم چم . مچی . قردامینی (کردامی ). سین . صاحب اختیارات گوید: سیسنفریون ....
حبق الماء. [ ح َ ب َ قُل ْ ] (ع اِ مرکب ) فوتنج نهری . پودنه . نعنعالماء. حبق التمساح . پودینه ٔ نهری . (منتهی الارب ). پودنه ٔ آبی . فوتنج نهری ....
ابن الماء. [ اِ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) مرغابی . (مهذب الاسماء). بط. اِوَزّ. اُردک . بَت . ج ، بنات الماء.
صاحب الماء. [ ح ِ بُل ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) گویا لقبی بوده است مرادف کلمه ٔ دریادار. ابن ابی الحدید در داستان صاحب الزنج آرد : فاستأمن ...
فلفل الماء. [ ف ِ ف ِ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) زنجبیل الکلاب . (یادداشت مؤلف ). به یونانی او را باباری گویند. نباتی است که در آبهای ایستاده روید ...
کرنب الماء. [ ک َ رَ مْبُل ْ ] (ع اِ مرکب ) نیلوفر. (قانون ابن سینا چ تهران ص 214) (فهرست مخزن الادویه ).
بنات الماء. [ ب َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) هر حیوان که در آب باشد. (مهذب الاسماء). آنچه در آب زندگی کند چون ماهی و پرنده و غورباغه . (ثمار القلو...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.