اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اندون

نویسه گردانی: ʼNDWN
اندون . [ اَ ] (ق ) ۞ آنجا. مقابل ایدون ؛ اینجا. (یادداشت مؤلف ) :
زان همی خواهی که دائم می خوری تا چون زنان
سر ز رعنائی گهی ایدون و گه اندون کنی .

ناصرخسرو.


و رجوع به آندون و انذون شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اندون . [ اَ ] (اِ) گچ . || مرهم . || مشمع. (ناظم الاطباء).
اندون. ("ا" با آوای زیر )، همچنین "آبندون" و یا "اوبندون"، (مازنی )، آب بند خاکی. کشاورزان مازندرانی از گذشته بسیار دور برای آبیاری کشتزارهای شالی...
آندون . (ق ) آنجا. مقابل ایدون ، اینجا : راه تو زی خیر و شرّْ هر دو گشاده ست خواهی ایدون گرای و خواهی آندون . ناصرخسرو. || بدانسوی . بدان جهت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.