اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اینان

نویسه گردانی: ʼYNAN
اینان . (ضمیر) ج ِ این :
همه تفاخر آنان بجود و دانش بود
همه تفاخراینان بغاشیه است و جناغ .

منجیک .


ایشان بعزیمت رفتند و اینان بخراسان آمدند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 102). گفت شما چه مردمانید، گفتم منم ابرون و اینان فلان و فلان . (تاریخ بخارا). اسماعیل علیه السلام از هاجر بزاد پس ساره را حسد آمد گفتا اینانرا از پیش من ببرید. (مجمل التواریخ و القصص ). آورده اند که سپاه دشمن بی قیاس بود و اینان اندک و جماعتی آهنگ گریز کردند. (گلستان ).
من ترک مهر اینان در خود نمیشناسم
بگذار تا بیاید بر من جفای آنان .

سعدی .


مظهر صنع رأی اینان است
جنت عدن جای اینانست .

اوحدی .


شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عینان . [ ع َ ی َ ] (ع مص ) چشم کردن مرد را. و چشم زخم رسانیدن و بر چشم زدن . (از منتهی الارب ). || روان گردیدن آب و اشک . (از منتهی الارب...
عینان . [ ع َ ن ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عین ، در حال رفع. رجوع به عین شود. || دو فرورفتگی در کنار زانو. (ناظم الاطباء). رجوع به عین شود.
عینان . [ ع َ ن ِ ] (اِخ ) فراز کوه «احد» است درمدینه . و گویند نام دو کوه است واقع در نزدیکی کوه احد، لذا غزوه ٔ احد را «یوم عینین » نیز گفته...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.