اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باغلی

نویسه گردانی: BAḠLY
باغلی . (اِ) باغلی تونس . دزی در ذیل قوامیس العرب (ج 1 ص 101) این کلمه را در برابر لغت بورراش ۞ فرانسه آورده و بورراش معنی گاو زبان ، لسان الثور، بوغلص و بوغلس دارد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
بیل باغلی . (اِخ ) (کوه ...) میانه ٔ بلوک فراشبند و نواحی بلوک دشتی است به فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
باغلی ماراما. (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس که در 18 هزارگزی باختر گنبد در دشت واقع است . ناحیه ای است دا...
باقلی . [ ق ِل ْ لی ] ۞ (اِ) باقلا. باقلاء. باقلاة. دانه ای از طایفه ٔ بقلیه که مأکول است و بلغت شام آن را فول هم میگویند. (ناظم الاطباء...
باقلی پلو. [ ق ِ پ ُ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) باقلاپلو. که از برنج و دانه های پوست کنده ٔ باقلی و شبت (شِوِد) پزند. رجوع به باقلاپلو شود.
بیل باقلی .[ ب َ ] (اِ مرکب ) دشت ماله . مرغ حق . شب آهنگ . ابوحُکَب . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
گل باقلی . [ گ ُ ل ِ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است با خالهای سپید و بنفش و درشت که از باقلی حاصل آید و رنگهای مشابه را بدان تشبی...
داودباقلی . [ وو دِ ق ِ ] (اِخ ) (شیخ ) او راست : اللطیفة المرضیة. (کشف الظنون چ استانبول ج 2 ص 1556).
باقلی پزان . [ پ َ ] (اِخ ) نام محلتی از آمل . از محلات و امارات آمل یکی گازرگاه (محل رخت شویان ) و کوشک جاوه لی ، قصری که شاه اردشیر آنرا...
باقلی آب بندان . [ ب َن ْ] (اِخ ) نام برکه ای در حدود نارنج باغ ساری مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ص 60 بخش انگلیسی ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.