اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بر زدن

نویسه گردانی: BR ZDN
بر زدن . [ ب ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) ۞ در اوراق قمار، پس و پیش کردن ورق ها تا دغلی و تقلب در آن نباشد. زیرو روی کردن اوراق قمار تا نباید حریف دغلبازی آنرا بسود خود مرتب کرده باشد. زیرو زبر کردن اوراق بازی تا اگر حریفان دغل پشت هم اندازی کرده باشند باطل گردد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بُر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
لگد بر ابر زدن . [ ل َ گ َ ب َ اَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از داعیه ٔ رفعت کردن و مردم را به چشم کم دیدن . (آنندراج ).
برزدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن : آن ساعدی که خون بچکد زو ز نازکی گر برزنی بر او بر یک تار ریسمان . خسروی .اگر آسمان برزمین برزنی و گر ...
سر برزدن . [ س َ ب َ زَ دَ ](مص مرکب ) دمیدن . طلوع کردن . طالع شدن : چو خورشید برزد سر از کوهسارسیاوش بیامد بر شهریار. فردوسی .چو خورشید سر برزند...
بر یخ زدن . [ ب َی َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از از خاطر محو نمودن ونام نبردن و فراموش کردن و ناپدید ساختن و معدوم گردانیدن و هیچ انگاشتن ...
بر آب زدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) داخل آب روان شدن و گذشتن . به آب روان بی پایاب درآمدن و عبور کردن . خویشتن را به آب رسانیدن . غرق ...
لب برزدن . [ ل َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) غرور و نخوت نمودن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 256).
بر پشم زدن . [ ب َ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حقیر و از پایه ٔ اعتبار ساقط داشتن و اینجا پشم بمعنی موی عانه است . (آنندراج ) : صوفی نیم ...
بر سیخ زدن . [ ب َ زَ دَ ](مص مرکب ) برسیخ کشیدن . رجوع به برسیخ کشیدن شود.
بر سنگ زدن . [ ب َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بر سر سنگ زدن . کنایه از ظاهر کردن و گفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
بهم برزدن . [ ب ِ هََ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) شتاب کار و تندمزاج بودن . (آنندراج ). شتاب زده شدن و شتابی کردن . (ناظم الاطباء). || خراب و ویر...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.