اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی جان کردن

نویسه گردانی: BY JAN KRDN
بی جان کردن . [ ک َ دَ] (مص مرکب ) کشتن . از بین بردن . گرفتن :
من او را به یک سنگ بی جان کنم
دل زال و رودابه پیچان کنم .

فردوسی .


بفرمود پس تاش بی جان کنند
برابر دل و دیده گریان کنند.

فردوسی .


از آن پس که بی توش و بی جانش کرد
بر آن آتش تیز بریانش کرد.

فردوسی .


سنگی بر سنگ زد و از جان بی جان کرد. (سندبادنامه ص 202).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.