اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تجلی

نویسه گردانی: TJLY
تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) (ملا...) از اهل بخارا و در آخر عمر در بلخ فوت شده این شعر از اوست :
هنوز لب بدعا ناگشوده از صد جا
رسید مژده که درهای آسمان بستند.

(آتشکده ٔ آذر).


و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (ع مص ) (از: «ج ل و») ظاهر و منکشف شدن . (قطر المحیط) (اقرب الموارد)(از تاج العروس ج 10 ص 75). منکشف شدن کار و هویدا...
تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (ع مص ) (از: «ج ل ی ») بالای چیزی برآمدن . (از تاج العروس ج 10 ص 77) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (ا...
تجلی . [ ت ِ ج ِل ْ لی ] (اِخ )دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس که در سیزده هزارگزی خاور کلاله قرار دارد کوهستانی و...
تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) سامی بیک آرد: محمدحسین ، از اهالی کاشان است که به هندوستان مهاجرت کرد و مدتی در گجرات اقامت نمود و با مولا...
تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) آذر بیگدلی آرد: نامش میرزاعلی رضا اصلش از فارس و پدرش از دهاقین آنجا بوده نظر بفطرات اصلی در اوایل حال به ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تجلّی ، اصطلاحی مهم در تصوف و عرفان . تجلی در لغت به معنای آشکار شدن و جلوه کردن و تابش و نمایش است (زوزنی ، ص 833؛ ابن منظور؛ طریحی ، ذیل «جلا»؛ برای...
تجلی زار. [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِ مرکب ) جایی که نور و روشنایی در آن فراوان باشد. جلوگاه نور. آنجا که در فروغ و روشنی همچون کوه طور بود هنگا...
تجلی کده . [ ت َ ج َل ْ لی ک َ دَ ] (اِ مرکب ) تجلی گاه . (ناظم الاطباء). جایی که نور و روشنایی فراوان باشد. (ناظم الاطباء). آنجا که نور در آ...
تجلی گاه . [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِ مرکب ) تجلی کده . (ناظم الاطباء) : هوای تاخت بر جان آه گردیدولی چون شد تجلی گاه گردید. محمد زمان راسخ (از آ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.