اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ترا

نویسه گردانی: TRʼ
ترا. [ ت َ ] (اِ) دیوار بلند و رفیع را گویند، مانند دیوار خانه ٔ پادشاهان و دیوار قلعه و کاروانسرا. (برهان ) (از ناظم الاطباء). دیوار بس رفیع و بلند را گویند مانند دیوار خانه ٔ پادشاهان و دیوار کاروانسرا و حصار قلعه و امثال آن . (فرهنگ جهانگیری ). دیواری بزرگ و سخت باشدکه بسیار بلند و عظیم بود و در پیش چیزی یا کسی بکشند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 14). دیوار بلند مانند دیوار خانه ٔ پادشاهان و کاروانسرا و قلعه ، و تری به اماله نیز آمده . (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). دیواری بود یگانه سخت عظیم و بلند که پیش کسی یا چیزی کشند. (اوبهی ). سدی و دیواری را گفته اند که در پیش چیزی بکشند، و دیواری که با کاهگل و گلابه استوار کرده باشند. (از برهان ). دیواری بکاه سخت کرده ،با گلابه استوارکرده . (شرفنامه ٔ منیری ) :
صف دشمن تُرا ناستد پیش
ور همه آهنین تَرا باشد.

شهید (از لغت فرس اسدی ).


ز بیم تیغ جهانگیر همچو خورشیدش
همیشه ماه تَرا بسته باشد از خرمن .

رضی الدین نیشابوری .


محیط مرکز دولت جمال دنیی و دین
که سد عدلش یأجوج فتنه راست تَرا.

شمس فخری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ترا. [ ت ُ ] (ضمیر + حرف اضافه ) (از «تَُ »، مخفف «تو» + «را») ترکیبی باشد از «تو» و «را» که در محاورات و کتابت «واو» را می اندازند. (برهان ).کل...
ترا. [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان امیری بخش لاریجان است که در شهرستان آمل و هیجده هزارگزی شمال خاوری رینه قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است...
ترا. [ ت َ ] (اِخ ) ۞ ربةالنوع هندی ، زوجه ٔ «بری هرپتی » ۞ خدای ستاره ٔ مشتری است .
ترا. [ ت ِ ] (اِخ ) ۞ از جزایر یونان است که شهر سیرنا ازجمله ٔ بلاد آن بود. این جزیره اکنون سانتورن ۞ نام دارد. (تاریخ قدیم فوستل دو ک...
ترا. [ ت َ ] (اِخ ) ۞ یکی از شهرهای اتحاد جماهیر شوروی سابق در سیبریه ٔ آسیا است که بر ساحل ایرتیش ۞ ، یکی از شعب رود اوبی ۞ واقع است ...
ترابشریّت (به انگلیسی: Transhumanism) جنبشِ فکری و فرهنگی است که می‌گوید با پیشرفتِ فناوری و افزایش در دسترس بودنِ آن، می‌توان به جلوگیری از افزایشِ س...
ترا دی لاورو. [ ت ِرْ را وُ وُ ] (اِخ ) یکی از ایالات جنوبی ایتالیا در شمال غربی ناپولی و از ناحیه ٔقامپانیه (کامپانیا) است . از شمال به آبر...
ترع . [ ت َ ] (ع مص ) بازگردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
ترع . [ ت َ رَ ] (ع مص ) انداختن خود رادر کارهای بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پر شدن خنور. (منتهی ...
ترع . [ ت َ رَ ](ع ص ) حوض ترع ، کوز ترع ؛ حوض پرآب . کوزه ٔ پرآب . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.