اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جوز

نویسه گردانی: JWZ
جوز. [ ج َ ] (ع مص ) گذشتن از جای و پس افکندن آنرا به رفتن از وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) میانه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). وسط چیزی . (غیاث اللغات ). || معظم چیزی . ج ، اجواز. (منتهی الارب ). || (معرب ، اِ) از فارسی . (جمهرة از المزهر). گردو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). چهارمغز. معرب گوز است که گردکان باشد. (برهان ) (المعرب جوالیقی ) :
تین انجیر و عنب انگور و بادام است لوز
جوز باشد گردکان بسر و رطب خرمای تر.

بسحاق اطعمه .


رجوع به شرح نصاب شود. || نارگیل . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
جوز ماثم . [ ج َ / جُو زِ ث ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به جوز ماثل شود.
جوز مقاتل . [ ج َ / جُو زِ م ُ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جوز ماثل است . رجوع به جوز ماثل شود.
جوز شکستن . [ ج َ / جُو ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نوعی از فال زدن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
تای جوز بکف داشتن . [ ی ِ ج َ ب ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) رسم قلندران و درویشان ایران است که تای جوزی در کف دارند تا وقت برخورد با اغنیا و ا...
جوظ.[ ج َ ] (ع مص ) خرامان رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || اندوهگین گردانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ج...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.