حاشد
نویسه گردانی:
ḤAŠD
حاشد. [ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حشد. آنکه بچالاکی ناقه را دوشد. || (ص ) خوشه ٔ بسیاربار خرما. ج ، حاشدون . حاشدین . حُشّد.
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) حیی است از عرب .
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن عیسی بخاری معروف به غزال . حافظ و محدث و از اقران بخاری صاحب صحیح است . حاشد ساکن شهر شاش بود. غنجار ...
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن جشم بن خیوان بن نوف الهمدانی . از قحطان ، جدی است جاهلی ، و بنی حجور از فرزندان او باشند. (اعلام زرکلی ، از نهایة الا...
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ایتمربن عبداﷲ البخاری ، از محدثین بخاراست و در طبقه ٔ صاحب صحیح بشمار آید. قال ابواحمد الحاکم فیه نظر - انته...
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ایتمربن عبداﷲبن مرةبن احنف بن قیس سغدی اغدونی . مکنی به ابی عبدالرحمن ، وی از مردم اغدون از قرای بخارا ...
حاشد. [ ش ِ] (اِخ ) ابن عبداﷲ صوفی عابد بخاری ، مکنی به ابی عبداﷲ معروف بحاشد کم پناه (؟)، از عرفای بزرگ و ائمه ٔ بخارا. وی در محله ای در م...
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن مهاجر کوفی عامری . شیخ طوسی وی را بدین عنوان از اصحاب امام صادق (ع ) شمرده و ظاهراً شیعی باشد. (تنقیح المقال ج ...
حاشد. [ ش ِ ] (اِخ ) کم پناه (؟) رجوع به حاشدبن عبداﷲ... صوفی شود.