حرام
نویسه گردانی:
ḤRʼM
حرام . [ ح َ ] (ع مص ) منع کردن . (غیاث اللغات ). حظر. ممنوع کردن چیزی را. اِحْماء. حرمت . || ناروا شدن . (زوزنی ). ناروا گردیدن . در حال تعدی با کردن و فرمودن و گردانیدن ، و در لزوم با شدن و گردیدن صرف شود.
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
حرام . [ ح ِ ] (ع مص ) گشن خواه شدن سگ ماده و هر ماده از ذوات الظلف (چارپایان سم شکافته ): حَرِمَت الذئبة و الکلبة و کل انثی من ذوات الظلف...
حرام . [ ح َ ] (ع ص ) ناروا. ناشایسته . ناشایست . محرم . محظور. ممنوع . شفور. شفود. شغور. عملی که ترکش راجح و از فعلش هم منع باشد. حرمت . منکر....
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) نام محله و خطه ٔ بزرگی است در کوفه که آن را بمناسبت نسبت به حرام بن کعب بنی حرام گویند. || و نیز بنی حرام محله ٔ...
این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى پارسى آن چنینند : اَرُبا Aroba (پهلوى: حرام ، نامشروع ، غیرمجاز) ، اَنِخْوَردار Anexvardar (پهلوى: خوردنى حرام ، آ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ملحان انصاری . نام یکی از صحابه ٔ پیغمبر است و دائی انس بن مالک بوده و در غزاهای بدر و احد حضور یافته و در وقعه ٔ...
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن معاویة. صحابی است و بعضی حزام با زاء اخت راء گفته اند. (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (الاصابة ج 2 ص 77).
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عوف بلوی . صحابی است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عثمان مدنی . از اعلام است . (منتهی الارب ).
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدبن مالک بن سعدبن زیدبن مناةبن قیم . جد بطنی از تمیم است که در خطه ای از کوفه بهمین نام سکنی داشته اند. (مع...