گفتگو درباره واژه گزارش تخلف حزاء نویسه گردانی: ḤZʼʼ حزاء. [ ح َزْ زا ] (ع ص ) خرافی . وهم پرست ۞ . || منجم . ستاره شناس . (منتهی الارب ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی حزاء حزاء.[ ح َ ] (ع مص ) برداشتن گوراب (سراب ) چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). || گرد کردن شتران و راندن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن... حزاء حزاء. [ ح َ ] (ع اِ) حزا. رجوع به حزا شود. حزاء حزاء. [ ح َ ] (اِخ ) موضعی است در شعر. (معجم البلدان ). حذاء حذاء. [ ح ِ] (ع اِ) برابر. (دهار) (غیاث ). ازاء. مقابل . (منتهی الارب ). محاذات . ازاء. (زوزنی ). مقابلة. (زوزنی ). رویاروی . روبرو: حذاءالشی ٔ؛ ازا... حذاء حذاء. [ ح ِ ] (ع مص ) برابر کردن چیزی را با چیزی . برابر کردن چیز با چیز. برابر کردن در جهت . || اندازه کردن کفش و بریدن . (از منتهی الارب )... حذاء حذاء. [ ح َذْ ذا ] (ع ص ) نعلین دوز. (دهار) (مهذب الاسماء). نعلین گر. (دستور ادیب نطنزی ). کفشگر. نعل گر. کفش دوز. کفاش . اُرُسی دوز. منسوب به حذ... حزا حزا. [ ح َ ] (ع اِ) حَزاء. نباتیست . حَزاة و حزاءَة، یکی آن . حزا حزا. [ ح ُ ] (ع اِ) ۞ بقله ای است شبیه به کرفس که بوئی تلخ دارد و آن را به فارسی دینارویه گویند. نوعی رستنی باشد دوائی و آن دونوع ... حظاء حظاء. [ ح ِظْ ظا ] (ع اِ) ج ِ حَظ. رجوع به حظ شود. هزاء هزاء. [ هََ زْ زا ] (ع ص ) افسوس کننده . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هزءة شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود