اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حق

نویسه گردانی: ḤQ
حق . [ ح ِق ق ] (ع اِمص ) حقه . پانهادگی شتربچه در سال چهارم . در سال چهارم درآمدن اشتر بچه . || (اِ) اشتر بچه ٔ سه ساله در سال چهارم درآمده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (صبح الاعشی ج 2 ص 34). شتر نر سه ساله . || ناقه ای که دندانهایش افتاده باشد از پیری . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || چون ناقه ٔ گشن یافته از یک سال تجاوز کند و نزاید گویند جازت الحِق ّ و گویند : اتت الناقة علی حِقّها؛ اَی الوقت الذی ضربت فیه عام اول . ج ، حِقَق ، حِقاق ، حُقُق . جج ، حقایق . (منتهی الارب ). || گاو دوساله .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حق العبد: بخش بنده، رسد بنده./ آمده از بخش دادگستری قرآن بزرگ بالندجایگاه یکتای بی همتای بیمانند
حق العبد: آمده از بخش دادگستری قرآن بزرگ بالندجایگاه یکتای بی همتای بیمانند بخش بنده، رسد بنده.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حق گذاری . [ ح َ گ ُ ] (حامص مرکب ) رجوع به حق گزاری شود.
حق شناسی . [ ح َ ش ِ ] (حامص مرکب ) پاسداری حق . صفت حق شناس : پادشاه از حق شناسی در حق این خاندان قدیم تربیت فرماید. (تاریخ بیهقی ). ملک...
حق پرستی . [ ح َ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) چگونگی حق پرست .
حق تعالی . [ ح َق ق / ح َ ت َ لا ] (اِخ ) خداوند متعال . خدای متعال : کافران مکه را بیم کرد و گفت بر من و بر خداوند من بیرون میائید که حق ...
حق اندیش . [ ح َ اَ ] (نف مرکب ) اندیشنده ٔ حق . درست فکرکننده : دلشاد باش و خرم و خوش خوش طرب فزای بنده نواز باش و حق اندیش و حق گزار.سوزنی ...
حق بجانب . [ ح َ ب ِ ن ِ ] (ص مرکب ) آنکه حق با اوست از دو خصم .- صورت حق بجانب ؛ آنکه ظاهر مَلامِح و شمائل وی چنان نماید که حق با اوست ...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۳ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.