دیس
نویسه گردانی:
DYS
دیس . (اِخ ) بنابروایت طبری (چ لیدن ص 154) نام فرزند سیامک است . (از حاشیه ٔ تاریخ سیستان ص 3 چ بهار).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کلنگ دیس . [ ک ُ ل َ ] (ص مرکب ) مانند کلنگ . شبیه کلنگ . همچون کلنگ . همچون کرکی . به شکل و هیأت کرکی .
کلنگ دیس . [ ک ُ ل َ] (اِخ ) نام سرای ضحاک که در بابل ساخته بود به شکل کلنگ یا کرکی : و کان بیوراسف ینزل ببابل فاتخذها داراً علی هیاءة ...
مردم دیس . [ م َ دُ ] (ص مرکب ) چون مردم . (یادداشت مرحوم دهخدا). مردم وش . مردم وار. شبیه انسان .
دیص . [ دَ ] (ع اِ) نشاط برای سائس . || حرکت بمنظور فرار. (از تاج العروس ).
دیث . [ دَ ] (ع مص ) نرم و آسان گردیدن . (از ذیل اقرب الموارد).
دئث .[ دِ ] (ع اِ) کینه که از دل نرود. (منتهی الارب ).