اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راه بستن

نویسه گردانی: RʼH BSTN
راه بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ره بستن . مقابل راه گشودن و راه واکردن . (از آنندراج ). مانع رفتن شدن . (فرهنگ نظام ) :
نبست راهش هرگز بلا و فتنه چنانک
نبست هرگز راه سکندر آتش و آب .

مسعودسعد.


فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت .

حافظ.


راه مردم بست از قفل تو راه اشک ما
هر کجا شد قفل ، دریا، نیست امکان گذر.

سیفی بدیعی (از بهار عجم ).


از قضا کردشان کسی آگاه
کز کمین بسته اند دزدان راه .

مکتبی شیرازی .


هماندم که اندیشه ٔ ناپسند
بمغز اندرت زاد، راهش ببند.

رشید یاسمی .


- راه بستن بر کسی یا چیزی ؛ جلوگیری کردن از او. مانع شدن از وی . بستن راه او به قصد مخالفت با وی :
ببندد همی بر خرد دیو، راه .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.