اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رقص

نویسه گردانی: RQṢ
رقص . [ رَ ق َ ] (ع مص ) رَقص . (منتهی الارب ). رجوع به رَقص شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
بیدهل رقص . [ دُ هَُ رَ ] (اِ مرکب ) رقص بدون دهل . || (ص مرکب )آنکه بیموقع حرف زند. از اهل زبان بتحقیق پیوسته ...(آنندراج ). و رجوع به م...
رقص (به فرانسوی: La Danse) شاهکار نقاش و مجسمه ساز فرانسوی، هانری ماتیس (۱۸۶۹ - ۱۹۵۴ میلادی) است که از آن به عنوان نقطه عطفی در زندگی هنری نقاش و تکام...
خرس به رقص درآوردن . [ خ ِ ب ِ رَ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) خرس را برقص واداشتن . کنایه از واداشتن کسی به اَعمال مضحک .
رغث . [ رَ ] (ع مص ) مکیدن بچه شیر مادر را.(ناظم الاطباء). شیر خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). بر مکیدن بزغاله شیر مادر را...
رغث .[ رَ ] (اِ) گلنار و گل درخت انارتر. (از ناظم الاطباء). جلنار است . (اختیارات بدیعی ). گلنار است و آن گل درخت اناری است که بغیر از گل ...
رغس . [ رَ ] (ع اِمص ) دست و دسترس . ج ، ارغاس . || نیکویی . || برکت . || گوالیدگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
رغس . [ رَ] (ع مص ) بسیار گردانیدن و ببرکت گردانیدن مال . (ازمصادر اللغه ٔ زوزنی ). زیاد گردانیدن خدای مال کسی را و برکت دادن در آن . (منتهی...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۲/۰۷/۲۰ Iran
0
0

نتایجی را که از اطلاعات جمعی دوستان در گروه "زبانهای ایرانی نو" در باره ریشه ایرانی کلمه معّرب رقص و معادلهای ایرانی کهن دیگر آن رسیدم، چنین است:
١- وَشت: از ریشه وَه- ایشتَ اوستایی یعنی حرکت خوب.
٢- هَرایه (هَلایه): از ریشه اوستایی هئو رَیه یعنی حرکت سبکبال خوب.
٣- رَخس (و معربش رقص): از ریشه اوستایی و پهلوی رَیه- خوَش (ریه خَش) یعنی حرکت سبکبال خوش و زیبا. در لهجه مازندرانی هم واژۀ خوش به صورت خَش بیان می گردد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.