اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رود

نویسه گردانی: RWD
رود. (ع مص ) به جنبش درآمدن و نسیم وار وزیدن باد. (از معجم متن اللغة). رَود. رَوَدان .(معجم متن اللغة). رجوع به رَود و رودان شود. || (حامص ) آهستگی و نرمی ، و گویند: امش علی رود؛ یعنی آهسته خرام . و تصغیر آن رُوَید است . (منتهی الارب ). امش علی رود؛ آهسته برو. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
حشمت رود. [ ح ِ م َ ] (اِخ ) نام شعبه ای از سفیدرود که لاهیجان و نواحی آن را آب دهد.
ترک رود. [ ت ُ ] (اِخ ) رودی است در مازندران و ظاهراً دیهی هم بوده است بهمین نام در حوالی رامسر و آخوند محله کنونی . چه رابینو پس از ذکر...
جفت رود. [ ج ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند در 25هزارگزی شمال باختری خوسف ، سر راه شوسه ٔ عمومی خوسف به خور....
چغان رود. [ چ َ ](اِخ ) نام رودخانه ای است که امروز سُرخَن گویند و چغانیان را مشروب سازد. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ذیل لغت چغانیان ). ...
چیمه رود. [ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است . این دهستان در شمال باختری نطنز و دره ٔ شمالی کوه کرکس واقع است...
حبله رود. [ ح َ ل ِ ] (اِخ ) رودی است در ایالت طهران . سرچشمه ٔ آن فیروزکوه و قرای خوار را مشروب می کند و شعب آن موسوم به نمرود و دولی چای ...
حچه رود. [ ح َ چ َ ] (اِخ ) نام یکی از رودهای مازندران در سه وِرسی سفید تمیشه . رجوع به سفرنامه ٔ استرآباد و مازندران رابینو ص 6، 27، 151 شو...
حریف رود. [ ح َ ] (اِخ ) نام رودی به نیشابور. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 29).
گلین رود. [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان ولیان بخش کرج شهرستان تهران که در 49هزارگزی شمال باختری کرج و 17هزارگزی شمال راه شوسه ٔ...
گنجه رود. [ گ َ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) نام رودی است به مازندران . رجوع به گنج رود شود.
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۲۵ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.