زکر
نویسه گردانی:
ZKR
زکر. [ زُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ زکرة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زکرة شود.
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
زکر. [ زَ ] (ع مص ) پر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
(= گفتن، بیان، اشاره) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
جالْپ jãlp، پِراه (سنسکریت)
آچَکس (سنسکریت)
مانند: وی با ذکر (= گفتن، بیان، اشاره) این ...
(= یادآوری، تذکر) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
بِهاس (سنسکریت)
اَبیسَم (سنسکریت: اَبهیسَمسارَیَتی)
سِماریت (سنسکریت: سْماریتَ)
(= دعا، حمد) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یَجْن (سنسکریت: یَجنا)
سومنا (سنسکریت: سومنَ)
سوکتا (سنسکریت: سوکتَ)
اذکار= یَجنان، سومنان، سوک...
ذکر. [ ذُ ] (ع اِ) یادگار. (مهذب الاسماء). || (اِمص ) تذَکﱡر. ذِکر. یاد. بال . یادآوری : چونکه گوهر نیست تابش چون بودچونکه نبود ذکر یابش چون...
ذکر. [ ذَ ] (ع ص ) رجل ٌ ذَکر یا ذَکُر؛ صاحب آوازه . بلندآوازه . ذوصیت و شهرة و افتخار. ذِکّیر. ذَکیر. ذوذکر.
ذکر. [ ذَ ک ُ ] (ع ص ) ذَکر. ذَکیر. ذِکّیر. ذوذکر؛ صاحب صیت و شهرت و آوازه یا افتخار. بلندآوازه .
ذکر. [ ذَ ک ِ] (ع مص ) زدن کسی را بر نره ٔ وی . بر شرم مرد زدن .
ذکر. [ ذَ ک ِ ] (ع ص ) نیکوبیاددارنده . ذکور. || (اِ) صیت . آوازه .
ذکر. [ ذَ ک ِ / ذُ ک ِ ] (ع ص ) رجل ٌ ذکر؛ مرد نیکو یادگیرنده . مردی قوی ذاکرة. مرد که چیزها نیکو بیاد نگاه دارد. ذکور.