گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سوا نویسه گردانی: SWʼ سوا. [ س َ ] (ع ص ، اِ) سَواء. برابر. برابری . (غیاث ). سواء. یکسان . برابر.- سلیمان سوا ؛ سلیمان مانند. همتای سلیمان : آن کو بملک و فصل خطاب و بحکم عدل امروز با گذشته سلیمان سوا شده ست . ناصرخسرو.رجوع به سواء شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی سوا سوا. [ س َ ] (اِ) جدا. سیوا [ در لهجه ٔ خراسانی ] . رجوع به سوا کردن شود. سوا سوا /savā/ معنی ۱. جداگانه. ۲. (حرف اضافه) کلمۀ استثنا؛ غیر؛ جز؛ مگر؛ سوا. ۳. (اسم) [قدیمی] عدل. ۴. [قدیمی] یکسان؛ برابر. فرهنگ فارسی عمید ///////////... سواء سواء. [ س َ ] (ع ص ، اِ) یکسان . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). برابر. (مهذب الاسماء). راستاراست . برابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) : سوا... سواء سواء. [ س َ ] (ع مص ) اندوهگین کردن کسی را. || زشت گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). سوا کردن سوا کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جدا کردن . انتخاب کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). شاخ سوا شاخ سوا. [ س ِ ] (اِخ ) کوه سرکوتل واقع در خط سرحدی مغرب ایران بین لادین و کوه مرغاب . (جغرافیای سیاسی ایران کیهان ص 41). و رجوع به جغر... سوع سوع . [ س َ ] (ع اِ) جانب از هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آرامش شب : جاء بعد سوع من اللیل ؛ بعد از آرام شب . (از منتهی الارب... صوع صوع . [ ص َ ] (ع مص ) پیمودن به صاع . || جدا کردن . (منتهی الارب ). || دوتا کردن و پیچاندن چیزی را. (اقرب الموارد). || متفرق و پراکنده ... صوع صوع . [ ص َ / صو ] (ع اِ) پیمانه . (منتهی الارب ). صوع صوع . (ع اِ) ج ِ صاع . (منتهی الارب ). رجوع به صاع شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود