اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سوخ

نویسه گردانی: SWḴ
سوخ . (اِ) پیاز است و به عربی بصل خوانند. (برهان ) (جهانگیری ) (اوبهی ) (فرهنگ رشیدی ) :
می نیابم نان خشک و سوخ شب
تو همه حلوا کنی در شب طلب .

کسایی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ثوخ . [ ث َ ] (ع مص ) ثوخ اِصبع؛ فرو رفتن انگشت در چیزی نرم و آماسیده .
سووخ . [ س ُ ] (ع مص ) فرورفتن در زمین . (منتهی الارب ).
صوخ . [ ص َ] (ع مص ) فرورفتن پای کسی بر زمین . (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.