اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سوز

نویسه گردانی: SWZ
سوز. (نف مرخم ) سوزنده . || (اِمص ) سوزش . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) :
عجب نیست از سوز من گربباغ
بتوفد درخت و بسوزد گیاغ .

بهرامی .


پیران جهاندیده و گرم و سرد روزگار چشیده از سرشفقت و سوز گویند. (تاریخ بیهقی ).
از بهر غرقه کردن و سوز مخالفت
با هم موافقند بطبع آب و نار تیغ.

مسعودسعد.


بی جمال یوسف و بی سوز یعقوب از گزاف
توتیایی ناید از هر باد و از هر پیرهن .

سنایی .


و با اینهمه درد فراق بر اثر و سوز هجران منتظر. (کلیله و دمنه ).
مگردان سوز من با خون چشمم
سوی دل بازگردانم ز دیده .

خاقانی .


بصد محنت آورد شب را بروز
همه روز نالید با درد و سوز.

نظامی .


سرود پهلوی در ناله ٔ چنگ
فکنده سوز و آتش در دل سنگ .

نظامی .


نیست آن سوز از کس دیگر
بل همان سوز آتش افروز است .

عطار.


گرفتار در دست برگشته روز
همی گفت با خود بزاری و سوز.

سعدی .


دو عاشق را بهم بهتر بود روز
دو هیزم را بهم خوشتر بود سوز.

سعدی .


ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است .

حافظ.


چه گویمت که ز سوز درون چه می بینم
ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مایه سوز شدن . [ ی َ / ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سرمایه بالتمام یا نزدیک به تمام از دست بشدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
چراغ پیه سوز. [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی چراغ روغن چراغی . چراغی که سوخت آن از روغن پیه بود. قسمی چراغ دارای فتیله ٔ ...
حسین جهان سوز. [ ح ُ س َ ن ِ ج َ ] (اِخ ) رجوع به حسین غوری و کلمه ٔ غوریان شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.