اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شریف

نویسه گردانی: ŠRYF
شریف . [ ش َ ] (اِخ ) قومی است که عمال سلاطین مصر را معزول العمل ساخته بطناً بعد بطن به طریق توارث متکفل امور ریاست کعبه اند و آن جماعت را شرفاء کعبه گویند و شریف مفرد آن است . (آنندراج ). لقب بزرگ و رئیس مکه ٔ معظمه . (ناظم الاطباء): شریف مکه ؛ حاکم مکه ٔ معظمه که سید باشد. (غیاث اللغات ) :
ما شریف کعبه ٔ عشقیم و دائم برهمن
ارمغان از بهر ما ناقوس و زنار آورد.

مالک یزدی (از آنندراج ).


رجوع به شرفا شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
شریف رضی . [ ش َ ف ِ رَ ] (اِخ ) رجوع به رضی ... شود.
عرش شریف . [ ع َ ش ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کرسی خداوند عالمیان که گرزمان نیز گویند. (ناظم الاطباء). عرش اعلی . عرش رحمان .
علی شریف . [ ع َ ی ِ ش َ ](اِخ ) ابن حسن بن محمدبن حسن بن قاسم حسنی فاطمی علوی . مشهور به شریف . وی جد ملوک سجلماسی در مغرب اقصی بود. جد...
قدس شریف . [ق ُ س ِ ش َ ] (اِخ ) قدس . اورشلیم . رجوع به قدس شود.
این شهر را برای آن مزار شریف می‌خوانند که به گمان شخصی که در خواب دیده است، گوییا علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه ر این شهر در مسجد کبود مزارشریف مدفون ب...
شریف آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهنام بخش ورامین شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 477 تن است . آب آن از قنات و روخانه ٔ جاجرود است . محصول...
شریف آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . آب آن از قنات تأمین می شود. سکنه آن 131 تن است . محصول آنجا غلات و ص...
شریف آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قمرود بخش مرکزی شهرستان قم . محصول آنجا غلات و یونجه و صیفی است . سکنه ٔ آن 100 تن و آب آن از فاضل...
شریف آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ مرکزی بخش شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 870 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلا...
شریف آباد. [ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش جعفرآباد شهرستان ساوه . محصول آنجا غلات و بنشن و چغندرقند. سکنه ٔ آن 176 تن است . آب آن ا...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۹ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.