اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شریف

نویسه گردانی: ŠRYF
شریف . [ ش َ ] (اِخ ) ابوالمظفربن ابی الهیثم هاشمی ، ملقب به علوی معاصر ابوالفضل بیهقی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابوالمظفر و نیز تاریخ بیهقی چ ادیب ص 197 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کلاته شریف . [ ک َ ت ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شریف کاشانی . [ ش َ ف ِ ] (اِخ ) شاعر. از قریه ٔ بادقان کاشان و شاگرد محتشم کاشانی شاعر معروف قرن 10 و 11 و تا سال 1024 هَ . ق . زنده بود. رج...
شریف کاشانی . [ ش َ ف ِ] (اِخ ) از گویندگان قرن دهم هجری قمری بود و مدتی در سیستان و هرات زندگی کرد و هنگامی که عبداﷲخان اوزبک هرات را ...
شریف شیرازی . [ ش َ ف ِ ] (اِخ ) میر سیدشریف خلف میر شریف ثانی از احفاد سیدشریف جرجانی و از شاعران قرن دهم هجری بود. بیت زیر از اوست :دورم...
شریف شیرازی . [ ش َ ف ِ ] (اِخ ) میر شریف برادر میر شریف که معرف شیراز و از شاعران قرن یازده هجری قمری بود. رباعی زیر از اوست :غرض از باده...
شریف تبریزی . [ ش َ ف ِ ت َ ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم هجری قمری و از شاگردان لسانی شیرازی و از اواسطالناس و شاعری هموار و پخته است . در هجو...
شریف ادریسی . [ ش َ ف ِ اِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن محمد ادریسی صقلی ، یکی از مشاهیر علمای اسلام از نسل حکام اندلس بوده و در علوم جغرافیا و...
شریف آباد طجر. [ ش َ طَ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سامن شهرستان ملایر. سکنه ٔ آن 282 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۹ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.