صفری
نویسه گردانی:
ṢFRY
صفری . [ ص ُ ] (ص نسبی ) روی فروش . (مهذب الاسماء). رجوع به صفر شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
صفری . [ ص َ ف َ ری ی ] (ع اِ) اول ازمنه . (منتهی الارب ). اول الازمنة و تکون شهراً. (قطر المحیط). || بچه ٔ گوسپندان که در طلوع سهیل زاده ...
صفری . [ ص َ ف َ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب از ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
صَ فَ سفر اکتشافی و هیجانی در که بیشتر برای تفریح در حیات وحش آفریقا صورت می گیرد.
موجودی عجیب در رفسنجان که در دنیا نمونه آن کمیاب است و میتوانید ردپای آنرا در بافت ، بردسیر ، کرمان هم پیدا نمود .
جانبازی سرفراز از روستای ازغند که خدمات زیادی را برای زادگاهش انجام داد . و در نهایت به کاروان شهدای جنگ تحمیلی پیوست .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سفری . [ س َ ف َ ] (ص نسبی ) سفرکننده . مسافر : منزل تست جهان ای سفری جان عزیزسفرت سوی سرائیست که آن جای بقاست . ناصرخسرو.مرد سفری ز لطف...