اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاوس

نویسه گردانی: ṬAWS
طاوس . [ وو ] (اِخ ) ابن کیان . از تابعین بود. (تاریخ گزیده ص 847).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
طاوس آتش پر. [ وو س ِ ت َ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است و آن را طاوس مشرق خرام نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ). کنایه از آ...
طاوس قزوینی . [ وو س ِ ق َزْ ] (اِخ ) امام برهان الدین ابراهیم بن محمدبن ابی المکارم قزوینی . او راست : کتاب اربعین .
طاوس سمنانی . [ وو س ِ س ِ ] (اِخ ) خواجه قطب الدین طاوس سمنانی . بنا بروایت مؤلف دستورالوزراء، در دارالوزاره ٔ سمنان ، دو قبیله از سایر متوطن...
طاوس العرفاء. [ وو سُل ْ ع ُ رَ ] (اِخ ) نزد طایفه ٔ یزیدیه ، شیطان را طاوس العرفاء خوانند.
طاوس العلماء. [ وو سُل ْ ع ُ ل َ ] (اِخ ) لقب ابوالقاسم جنید. یکی از بزرگان و مشاهیر متصوفه . رجوع به جنید شود. (از کشف المحجوب هجویری ).
طاوس الملائکة. [ وو سُل ْ م َ ءِ »َ ] (اِخ ) لقب جبرائیل .
طاوس وار رفتن . [ وو رَ ت َ ] (مص مرکب ) نوعی از ورزش کشتی گیران که واژگونه شده خود را مثل طاوس رقصان کنند، و آن رادر عرف هند، مورچال خوا...
طاوس الحرمین . [ وو سُل ْ ح َ رَ م َ ] (اِخ )حمداﷲ مستوفی در ذیل کلمه ٔ ابرقو گوید: و از مزار اکابر در آنجا طاوس الحرمین است ، و آن تربت را خاصی...
چتر طاوس زدن . [ چ َ رِ وو زَ دَ ] (مص مرکب ) به اصطلاح کشتی گیران ، استادن و پاها را بسوی پشت خم کردن و همین قسم رفتن است . (آنندراج ). ن...
قلعه تخت طاوس . [ ق َ ع َ ت َ وو ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 41هزارگزی شمال زرقان و کنار شوسه ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.