اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طراوت

نویسه گردانی: ṬRʼWT
طراوت . [ طَ وَ ] (ع مص ) طراء، طراءَة،طراوة؛ تر و تازه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) تازگی . (مهذب الاسماء) :
همه خشکی بود طراوت تو
که چو رویم مباد رویت تر.

مسعودسعد.


طراوت خلافت به جمال انصاف و کمال معدلت باز بسته است . (کلیله و دمنه ). بلکه هر روز زیادت و طراوت گیرد. (کلیله و دمنه ).
لطافت حرکات فلک بگاه سماع
طراوت نفحات ملک بگاه ندا.

خاقانی .


با طراوت جوانی و مقتبل شباب در اقران و اتراب خویش بی نظیر است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چاپی ص 357) چهره های زیبا چون برگ خزان ، طراوت فروریخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). در مروّت و علوّ همت او نقصانی نیامد و رونق حال و طراوت جاه او کم نشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
خدای داد بملک زمانه دیگر بار
طراوتی نه به اندازه ٔ قیاس و شمار.

کمال اسماعیل (از آنندراج ).


و با لفظ دادن و چکیدن مستعمل :
میچکد گرچه طراوت ز تو چون سرو بهشت
قامتی تشنه ٔ آغوش کشیدن داری .

صائب (از آنندراج ).


تازگی . (از منتخب ). نه بمعنی تری . (غیاث اللغات ). شادابی ، ترّی . غضاضة.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى پارسى آن چنینند: شاداپى (پهلوى: شاتاپیهْ : شادابى) ، آپچهرگى Apchehregi (پهلوى: آپچیهْرَگیهْ: طراوت ، شادابى، لطاف...
شادی در شادی مانند: هر گلی و سبزة را بر درخت و بر زمین رنگ در رنگ و "طراوت در طراوت" مضمر است (فیض کاشانی ، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شمارهٔ ۸۲)
بی طراوت . [ طَ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طراوات ) پژمرده و خشک . (آنندراج ). رجوع به طراوت شود.
با طراوت. (با + طراوت) با تر و تازگی. رجوع شود به با، که در این جا معانی «دارایِ»، «صاحب»، «خداوند»، «مالک» و «ذو» را دارا می باشد. همچنین رجوع شود به...
تر و تازگی ... این واژه با املای پارسی در جای طراوت بکار می رود...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.