اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طلا

نویسه گردانی: ṬLA
طلا. [ طِ / طَ ] (از ع ، اِ) زر (در اصطلاح فارسی ). زر سرخ . بکسر اول معروف است که به عربی ذهب خوانند. (برهان ). زر خالص و صاحب فرهنگ رشیدی نوشته که غالباً لفظ طلا معرب تله است که لفظ هندی است و بکسر فوقانی و تشدید لام بمعنی زر و بمعنی ملمع کردن و ملمع نیز آمده است و در سراج نوشته که طلا بمعنی زر سرخ در اصل به تای قرشت بود بسبب اختلاط عجم و عرب به طای مطبقه نوشته اند حتی که مطلا بمعنی زراندود استعمال کنند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به زر طلا شود :
زمین را برنگ طلا رنگ داد [ مهر ]
جهان را ز نو فر واورنگ داد.

فردوسی .


وجود مردم دانا بسان زرّ طلاست
که هر کجا که رَوَد قدر و قیمتش دانند.

سعدی .


از پی دیدن نهی گر به دم تیغ دست
زخم فشاند چو مهر در عوض خون طلا.

حسین ثنائی .


- طلای جعفری . رجوع به زر جعفری شود.
- طلای دست افشار . رجوع به زر دست افشار شود.
- طلای سفید ۞ ؛ پلاتین . نوعی اززر که سفیدرنگ و گرانبهاتر از طلای زرد است .
- امثال :
طلا که پاک است چه محنتش (یا حاجتش ، یا منتش ) به خاک است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
طلا. [ طَ ] (ع اِ) آب دهان که از جهت بیماری و جز آن بسته باشد. طُلْوان . طُلُوان . (منتهی الارب ). || به قطران اندوده . (منتخب اللغات ) ...
طلا. [ طَ ] (اِخ ) کوهکی است (چنین یافتم در شعر هذلیین و در شعر دیگران به ظاءمعجمه و آنجا واقعه ای بوده است ). (معجم البلدان ).
طلا. [ طَ ] (اِخ ) قلعتی است به آذربایجان (این لفظ عجمی و اصل آن تلاست ، چه در کلام عجم طاء و ظاء و ضاد و ثاء و حاء و صاد خالصه و جیم خالص...
این واژه درحقیقت هندى تبار است و پیش از اسلام وارد زبان پارسى و تازیان (اربان) از پارسى برداشته اند! درست آن است که آن را "تلا" Tala بنویسیم...
طلاء. [ طِ ] (ع اِ) ج ِ طلا. (منتهی الارب ).
طلاء. [ طِ ] (ع اِ) قطران . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). طِلا. هرچه آن را درمالند بر جائی .(منتهی الارب ). هرچه آن را بمالند. (منتخب اللغا...
طلاء. [ طُ ] (ع اِ) ج ِ طلیة. (منتهی الارب ).
طلاء. [ طُ ] (ع اِ) پوست تنک مانند که از باد بر خون فراهم آید. (منتهی الارب ). پوست تنک که بالای خون باشد. (منتخب اللغات ). قشر دم . (فهرست...
طلاء. [ طُل ْ لا ](ع اِ) طلاءالدم ؛ خراش پوست که خون رود از وی . (منتهی الارب ). || خون . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || خون رایگان ر...
آب طلا. [ طِ / طَ ] (اِ مرکب ) آب زر. || آب اکلیل . و رجوع بکلمه ٔ طلا شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ali
۱۳۸۹/۱۱/۱۰ Iran
0
0

درود بر شما عزیزان شجاع و شریف
در مورد واژه طلا بهتر است توضیحاتی در مورد عیار و واحد های وزن بین المللی آن یعنی اونس هم توضیح میدادید البته من شنیده ام که اونس برای غیر طلا معادل 28.35 گرم است اما برای طلا اونس معادل 31.1035 گرم میباشد
سر بلند و آزاده باشید همانطور که همیشه هستید و باج به بی صفتان روزگار ندهید
در پناه حق


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.