ظبی
نویسه گردانی:
ẒBY
ظبی . [ ظُ ب َی ی ] (اِخ ) آبی است در خاک حجاز که دور از جاده ٔ حاج ّعراق واقع و میان آن تا النقرة یک روز فاصله است .
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
زبی . [ زُ با] (ع اِ) پشتیهای بلند زمین که آب به آن نرسد. ج ِ زبیة بالضم ، و مثل است در عرب : بلغ السیل الزبی . (غیاث اللغات ). ۞ ج ِ زبی...
ضبی . [ ض َب ْ بی ] (اِخ ) ابن ذری معروف به حَلحال . تابعی است .
ضبی . [ ض َب ْ بی ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن یحیی بن احمدبن عمیرة الضبی القرطبی . از علماء اندلس . مولد اوبلش موضعی بباختر شهر لورقة. او مبادی عل...
ضبی . [ ض َب ْبی ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم . رجوع به احمد... شود.
ضبی . [ ض َب ْ بی ] (اِخ ) عم مسعودبن خطاب . و او به امر حجاج بن یوسف و به دستیاری قتیبةبن مسلم پس از عزل وکیعبن حسان بجای وی در عداد...
ضبی . [ ض َب ْ بی ] (اِخ ) مفضل بن محمد. رجوع به مفضل ... شود.
ضبی . [ ض َب ْ بی ی ] (ع ص ) هذه النسبة الی بنی ضبّة و هم جماعة: ففی مضر ضبةبن ادّبن طابخةبن الیاس بن مضربن نزاربن ربیعةبن معدبن عدنان ...
ضبی . [ ض ُ بی ی ] (ع مص ) ضَبْو. برگردانیدن آتش گونه ٔ چیزی را و بریان کردن آن . || پناه بردن بچیزی . || مضطر شدن . (منتهی الارب ).
ضبی ٔ. [ ض َ ] (ع ص ) دوسیده ٔ به زمین . (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.