اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عارض

نویسه گردانی: ʽARḌ
عارض . [ رِ ] (اِخ ) نام شاعری است اصفهانی . مؤلف مجمع الفصحاء درباره ٔ وی نویسد: نامش آقابابا و شغلش پاره دوزی بود. و طبع خوشی داشته و از اشعار اوست :
بود بجانب من چشم و سوی غیر نگاهت
ندانم این گنه از تست یا ز چشم سیاهت .
حاشا مکن ز بردن این دل که زار تست
غیر از تو دل که میبرد این کار، کار تست .
و باز گوید:
گرنه برگردن پروانه کمندیست ز شمع
میکشد از چه سراسیمه به هر انجمنش .

(از مجمع الفصحاء ج 2 ص 345).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اِ ر ز. آروغ زدن به گویش کازرونی(ع.ض)
ارض عاتکة. [ اَ ض ُ ت ِ ک َ ] (اِخ ) سرزمینی است درخارج باب الجابیه ٔ دمشق . منسوب به عاتکة بنت یزیدبن معاویةبن ابی سفیان بن حرب ، مکناة به ...
ارض موعود. [ اَ ض ِ م َ ] (اِخ ) ارض مقدسه . فلسطین . کنعان .
ارض المقدس . [ اَ ضُل ْ م َ دِ ] (اِخ ) ۞ ارض المقدسة: و ع-رض ل-ه أن سافر الی ارض المقدس و صام به صوماً واحداً... (تاریخ الحکماء قفطی ص 1...
عرض داشتن . [ ع َ ت َ ] (مص مرکب ) نمایاندن . آشکار کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : آئینه ٔ سکندر جام جم است بنگرتا بر تو عرض ۞ دارد احوال ملک...
جریده ٔ عرض . [ ج َ دَ / دِ ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دفتری که در آن نام افراد و سپاهیانی را که در عرض و سان شرکت میجستند ثبت میکر...
ارض المقدسة. [ اَ ضُل ْ م ُ ق َدْ دَ س َ ] (اِخ ) ارض موعود. فلسطین . قری المبارکة: البیت المقدس و اسمها بالعبرانی اورشلیم یعنی دارالسلام و مدین...
ارض الجزیره . [ اَ ضُل ْ ج َ رَ ] (اِخ ) بین النهرین ۞ .
ارض الکبیرة. [ اَ ضُل ْ ک َ رَ ] (اِخ ) ممالک شارلمانی ۞ و گاهی از آن فرانسه را اراده کنند و گاه اروپا را از آن سوی جبال پیرنه ، یعنی اروپ...
ارض المصطکی . [ اَ ضُل ْ م َ طَ کا ] (اِخ ) جزیره ٔ کیو ۞ از جزایر یونان . (نخبةالدهر دمشقی ص 139، 143، 228 و LXXVI).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۰ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.