اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرش

نویسه گردانی: ʽRŠ
عرش . [ ع َ ] (ع مص ) ساختن بنا را از چوب . (از منتهی الارب ). ساختن خانه را از چوب . (از ناظم الاطباء). ساختمانی از چوب ساختن . (از اقرب الموارد). || تا صید رسیدن نتوانستن سگ از خوی کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مانده شدن سگ و نتوانستن به صید. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سرگشته گردیدن و متحیر شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سرمست شدن و مبهوت گشتن . (از اقرب الموارد). || بنا کردن خانه را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ساختن و بنا کردن . (از اقرب الموارد). || وادیج بستن رز را. (از منتهی الارب )(آنندراج ). جفته کردن . (دهار). انگور درخت رز را برچوب قرار دادن . (از اقرب الموارد). عُروش . رجوع به عروش شود. || گرد گرفتن چاه را بقدر یک قامت زیرین از سنگ و تمامه ٔ بالائین از چوب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). چاه را به اندازه ٔ یک قامت از قسمت زیرین آن از سنگ ساختن و باقی آن را از چوب ساختن ، و در اینصورت چنین چاهی را «معروشة» گویند. (از اقرب الموارد). || زدن کسی را به «عُرش » گردن .رجوع به عُرش شود. || اقامت نمودن در مکان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پیوسته افروخته ماندن آتش هیزم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). عُرش الوقود (به صیغه ٔ مجهول )، هیزم افروخته شد و پیوسته ماند. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
ارش . [ اَ ] (ع مص ) بدی افکندن میان .... افژولیدن . برافژولیدن . || برافروختن آتش . || برانگیختن جنگ . برانگیختن فتنه و جنگ . (غیاث ). برآ...
ارش . [ اَ رِ ] (ص ) عاقل . زیرک . هشیار. (برهان ) (غیاث ). || (اِ) انجمن . (برهان ) (غیاث ). و رجوع به ارسن شود.
ارش . [ اَ رَ ] (اِخ ) شهری است از ولایت شیروان . (جهانگیری ) (برهان ). شهری است در ارّان . || قریه ای است به یک فرسنگی شمالی بندر ریگ . (...
ارش . [ اِ ] (اِخ ) ۞ یوهان ساموئل . دانشمند کتاب شناس آلمانی ،متولد در گرُس گل ُگ ُ بسال 1766 م . و متوفی در هال به سال 1828 م . او راست : فه...
پنج ارش . [ پ َ اَ رَ ] (اِ مرکب ) شاه رش . شاه ارش . یعنی ارش بزرگ و آن مقداری است از سرانگشت میانین دست راست تا سرانگشت میانین دست چپ ...
شاه ارش . [ اَ رَ ] (اِ مرکب ) ارش بزرگ که معادل پنج ارش از سر انگشتان تا آرنج است .(فرهنگ نظام ). شاه رش . ارش . باز. بازه . باژ. باع . رش ...
رش به: ناوبری، جستجو آرش نراقی زادروز ۱۳۴۵ تهران ملیت ایرانی پیشه استادیار دانشگاه عضو هیات مدیره موسسه خشونت پرهیزی برای دموکراسی پژوهشگر ف...
آرش خوش نیت متولد دوم فروردین ماه سال ۱۳۷۷ هجری شمسی ، زاده استان فارس شهرستان استهبان میباشد
آرش کمانگیر. الف. (اخ) رجوع شود به آرش، و همچنین کمانگیر. برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به مقالۀ آرش کمانگیر در دانشنامۀ ویکی پدیای فارسی. ب. نام شعر...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.