گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عرمی نویسه گردانی: ʽRMY عرمی . [ع َ ما ] ۞ (ع حرف استفتاح )عَرْما لغتی است در «أما». گویند عرمی و اﷲ، به معنی أما و اﷲ. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی ارمی ارمی . [ اَ ما ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رَمْی . چابک تر و باقوت تر در زدن نیزه و انداختن تیر.- امثال :اَرمی ̍ مِن اِبن تَقن ؛ و هو رجل من... ارمی ارمی . [ اَ رَ می ی / اِ رَ می ی ] (ع اِ) أیرمی . یَرَمی ّ. علم و نشان که در بیابان برای راه بر پا کنند، یا نشانه ٔ عاد. (از منتهی الارب ).... ارمی ارمی . [ اُ رَ ما ] (اِخ ) گویند موضعی است و یاقوت گوید در کلام عرب بر وزن فُعَلی ̍ جز اُرَمی و شُعَبی که نام دو موضع است نیامده است . (مع... ارمی ارمی . [ اُ ](اِخ ) ارمیة. (معجم البلدان ). رجوع به ارمیه شود. ارمی ارمی . [ اَ رَ ] (ص نسبی ، اِ) لغت و لسان قدیم سوریه و کلدانیان بود که در دانیال 2:4 مذکور است . کلدانیان را عادت بود که بزبان ارمی تکلم ... ارمی الکلبة ارمی الکلبة. [ اِ رَ می یُل ْ ک َ ب َ ] (اِخ ) یا اِرَم الکلبة. موضعی است میان بصره و مکه . (منتهی الارب ). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود