اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عشق

نویسه گردانی: ʽŠQ
عشق . [ ع ِ ] (ع مص ) عَشَق است درتمام معانی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به حد افراط دوست داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). بسیار دوست داشتن چیزی . (غیاث اللغات ). رجوع به عَشَق شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عشق حقیقی . [ ع ِ ق ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فلاسفه و متصوفه ، محبة اﷲ و صفات و افعال اوست . (از فرهنگ علوم عقلی ). الفت رحما...
خرگاه عشق . [ خ َ هَِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عشق است : یا رب دلی که در وی پروای خود نگنجددست محبت آنجا خرگاه عشق چون ز...
عشق نمودن . [ع ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) عشق ورزیدن . عشق کردن . تعشّق . (تاج المصادر بیهقی ). تغزّل . (تاج المصادر بیهقی ): تعاشق ؛ همد...
یکسر مهربانی
عشق ورزیدن . [ ع ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) عشقبازی کردن . عشق باختن . (فرهنگ فارسی معین ). تعشق . تغازل : در خاطر من که عشق ورزدعالم همه حبه ای...
عشق روحانی . [ ع ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عشقی که هدف آن لذت روحی باشد. عشق معنوی . مقابل عشق جسمانی . (فرهنگ فارسی معین ).
عشق جسمانی . [ ع ِ ق ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عشقی که مبنای آن بر شهوت باشد. در مقابل عشق معنوی و عشق روحانی . (فرهنگ فارسی معین )...
هفت شهر عشق . [ هََ ش َ رِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) منازل سلوک . مراحل کمال صوفی : هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۱ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.