اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عنز

نویسه گردانی: ʽNZ
عنز. [ ع َ ] (ع اِ) ماده بز، و آهوی ماده و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده بز و ماده آهو و بز کوهی ماده . (ناظم الاطباء). بز ماده ، و گویند آن در صورتی است که یکساله باشد، و نیز آهوی ماده و بز کوهی ماده . (از اقرب الموارد). ج ، أعنُز، عُنوز، عِناز. || ماده عقاب . || کرکس ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چرغ ماده . (ناظم الاطباء). صقر ماده . (از اقرب الموارد). || شوات ماده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). حبارای ماده . (از اقرب الموارد). || مرغی است آبی . || ماهیی است کلان و بزرگ که یک استر نیزنمیتواند آن را حمل کند، و آن را عنزالماء نیز گویند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پشته ٔ سیاه . تپه ٔ سیاه رنگ . (از اقرب الموارد). || سنگی است درآب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پشته ٔ خرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِخ ) نام اسبی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اسب سنان بن شریط، یا شمشیرش . (منتهی الارب ).
- عنزالماء ؛ نوعی ماهی . رجوع به عنز شود.
- امثال :
لقی یوم العنز ؛ (یعنی به روز عنز افتاده ) این مثل را درباره ٔ شخصی گویند که در مظنه ٔ هلاک افتاده باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و یا کسی که در هلاکت خویش بکوشد. (از اقرب الموارد از اساس ).
هماکرکبتی العنز ؛ آن دو مانند دو زانوی ماده بز میباشند. و این مثل را درباره ٔ دو کس گویند که با هم در شرف نزاع میکنند، زیرا دو زانوی ماده بز در وقت خوابیدن به یک بار بر زمین درمی آید. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عنز. [ ع َ ] (ع مص ) روی گردانیدن از کسی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عدول کردن . (از اقرب الموارد). || به سنان خرد ...
عنز. [ ع َ ن َ ] (ع اِ) ج ِ عَنزة. رجوع به عنزة شود.
عنز. [ ع َ ] (اِخ ) نام زنی بود از قبیله ٔ طسم . رجوع به عنز یمامة شود.
عنز. [ ع َ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از هوازن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عنز. [ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است درنجد بین یمامه و ضریة. (از معجم البلدان ). و نیز جایگاهی است در شعر راعی . رجوع به معجم البلدان شود.
عنز. [ ع َ ] (اِخ ) ابن سالم بن عوف بن عمرو. ازخزرج ، از قحطان . جدی است جاهلی . و عبادةبن صامت از صحابیان ، و نعمان بن داود از محدثان ، از نس...
عنز. [ ع َ ] (اِخ ) ابن وائل بن قاسط. پدر حیّی است . و عنزی به وی منسوب است . (ازمنتهی الارب ). رجوع به الاعلام زرکلی ج 5 ص 270 شود.- م...
عمر عنز. [ ع ُ م َ رِ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد ادلبی . مشهوربه عنز. ادیب و شاعر و طبیب بود و در سال 1175 هَ .ق . در حمص درگذشت . او را دیوان شعری ...
آب بینی بز(ولالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنز)وهرآینه می دیدید که این دنیای شما پیش من از آب بینی بز کم ارزشتر است . نهج البلاغه خطبه شقشقیه
عنز یمامة. [ ع َ زِ ی َ م َ ] (اِخ ) نام زنی است از بنی طسم ، در جاهلیت که به اسارت درآمد و اسیرکنندگان وی را بر هودجی نشاندند و در کردار و ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.