اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غروب

نویسه گردانی: ḠRWB
غروب . [ غ ُ ] (ع مص ) فروشدن ماه و جز آن . (منتهی الارب ) ۞ . فرورفتن ماه و آفتاب و با لفظ کردن و شدن مستعمل (است ). (آنندراج ). فروشدن آفتاب و ستاره . (تاج المصادر بیهقی ). فروشدن آفتاب و ماه و ستاره . (مصادر زوزنی ). دور شدن و مخفی گردیدن ستاره در مغیب خود. (از اقرب الموارد). آفتاب نشستن . آفتاب بر زمین نشستن . دست بر زمین زدن خورشید. یونس اندر دهان ماهی شدن . (از آنندراج ). غروب مقابل طلوع و غارب مقابل طالع، و مغارب مقابل مطالع است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). افول . خفوق . مغیب . مغرب . وجوب . بُیود : و سبح بحمدربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها. (قرآن 130/20).
داده غراب زمین روی به سوی غروب
تا نکند ناگهان باز سپهرش شکار.

خاقانی .


|| دور شدن . غائب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
غروب . [ غ ُ ] (اِخ ) نام جائی است در شعر نابغه ٔ جعدی : و مسکنها بین الغروب الی اللوی الی شعب ترعی بهن فعیهم لیالی تصطاد الرجال بفاحم و ...
غروب . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غَرب . (منتهی الارب ). رجوع به غرب شود.
روز به کوه
روز دَ کوه : در شهرستان فردوس کاربردی است
این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى پارسى آن چنینند : ایوار Ivar (پهلوى : اِوارَک : غروب ، دم غروب) ، اَدَرشُد Adarshod (اَدَر : پهلوى: پایین ، فرو &#...
غروب کوک . [ غ ُ ] (ص مرکب ) ساعتی که کوک آن غروب و طلوع خورشید را معین می کند. مقابل ظهرکوک .
تنگ غروب . [ ت َ گ ِ غ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزدیک غروب . تمام نزدیک غروب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).رجوع به تنگ کلاغ پر و تنگ و دیگ...
غروب شدن . [ غ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غایب شدن . فروشدن . غروب کردن آفتاب و جز آن . عَرَج ؛ غروب شدن آفتاب . غمس ؛ غروب شدن نجم . (منتهی الا...
غروب کردن . [ غ ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) ۞ ناپدید شدن .غایب شدن . فروشدن آفتاب و ماه و جز آن : غروب کرده سپهر کمال را خورشیدلباس نیلی از آن ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.