اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غضیض

نویسه گردانی: ḠḌYḌ
غضیض . [ غ َ ] (ع ص ) تازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طری . (اقرب الموارد). باطراوت . تر و تازه . || شکوفه ٔ نرم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ناقص و خوار. ج ، اَغِضَّة. ناقص ذلیل . (اقرب الموارد). || چشم سست نگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چشمی که سست باشد و پلکهای آن فروهشته ، وصاحبش آن را شکسته و سست کند. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
غضیض . [ غ َ ] (اِخ ) ام ولد هارون الرشید. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 120 و انساب سمعانی ورق 409 ب شود.
قضیض . [ ق َ ] (ع مص ) انداختن در پِست چیزی خشک از قند و شکر و مانند آن . (منتهی الارب ). || آواز کردن تنگ شتر گوئی گسستن گرفتن . (منتهی ...
قضیض . [ ق َ ] (ع اِ) جمیع: جاؤا قضضهم و قضیضهم ؛ ای جمیعهم .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آواز تنگ شتر. || سنگریزه ٔ بزرگ . (منتهی ال...
غزیز. [ غ ُزَی ْ ] (اِخ ) آبی است میان مکه و یمامة. و ابوعمرو گوید: آبی است معروف متعلق به بنی تمیم . جریر گوید:فهیهات هیهات الغزیز و من ب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.