اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قرت

نویسه گردانی: QRT
قرت . [ ق ُ ] (اِ) یک دم آب . (غیاث ). جرعه . (ناظم الاطباء).
- امثال :
هنوز دو قرت و نیمش باقی است ؛ درباره ٔ کسی گویند که هرچه خورد سیر نگردد. و رجوع به امثال و حکم دهخدا ذیل «دو قرت » شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قرت . [ ق ُ ] ۞ (ترکی ، اِ) جغرات خشک . (غیاث ).
قرت . [ ق َ] (ص ) دیوث . قلتبان . به چشم خودبین . (ناظم الاطباء).
قرت . [ ق َ رَ ] (ع اِ) برف . (منتهی الارب ). جَمَد. (اقرب الموارد). || آب منجمد. (منتهی الارب ).
قرت . [ ق َ رَ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ رخ از اندوه یا خشم . (منتهی الارب ). تغییرکردن چهره ٔ کسی از غم یا خشم . (از اقرب الموارد).
قرت قرت . [ ق ُ ق ُ ] (اِ صوت ) جرعه جرعه . (ناظم الاطباء). نام آواز فروبردن آب بسیار به گلو.
قرت قرت خوردن . [ ق ُ ق ُ خوَرْ / خُرْدَ ] (مص مرکب ) با جرعه های بزرگ چیزی را آشامیدن .
قزل قرت . [ ق ِ زِ ق ُ ] (ترکی ، اِ مرکب ) (از: ترکی قزل ، سرخ + قُرت ، گرگ ) نفرینی است مانند زهرمار، زغنبوت ، کوفت ، کوفت کاری ، درد بیدرمان .
غِرت ، گوزیدن لهجه پارسی غور
غرت . [ غ ُ ] (اِ) جرعه ٔ آب یا هر آشامیدنی . یکبار به گلو فروبردن آب یا مایعی دیگر. آن مقدار از آب و مانند آن که به یک دم نوشند. در تداول...
غرت . [ غ َرْ رَ ] (ع اِ) غرة. رجوع به غرة شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.