اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوس

نویسه گردانی: KWS
کوس . (هندی ، اِ) بهندی بمعنی کروه است که ثلث فرسخ باشد. (برهان ) (آنندراج ). واحد مسافت معادل ثلث فرسخ . کروه . (فرهنگ فارسی معین ) : از اینجا تا سهرند ده دوازده کوس بیش نیست . (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کوس اندرآوردن . [ اَ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) در شاهد زیر از فردوسی ظاهراً بمعنی هجوم آوردن ، حمله کردن و آهنگ هجوم کردن آمده است : چو کیخسرو...
سالار هفت خروار کوس . [ رِ هََ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ).
کوث . [ ک َ ] (ع اِ) کفش . (دهار). کفش و صندل . ج ، اکواث . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کفشی که به پا می پوشند. (از اقرب الموارد).
کوث . (اِخ ) شهری است در یمن . (از معجم البلدان ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.