کیسم
نویسه گردانی:
KYSM
کیسم . [ ک َ س َ ] (اِخ ) پدر بطنی ، کیاسم فرزندان او که درگذشتند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام پدرگروهی از تازیان که منقرض شده اند. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۷ ثانیه
کیسم . [ س ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش آستانه است که در شهرستان لاهیجان واقع است و 211 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
کیسم چوبکل . [ س ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش آستانه است که در شهرستان لاهیجان واقع است و 211 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...