اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گوش خر

نویسه گردانی: GWŠ ḴR
گوش خر. [ ش ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اذن حمار. آلت شنوائی خر :
تو فضول از میانه بیرون بر
گوش خر درخور است با سرخر.

سنایی .


گوش خر بفروش و دیگر گوش خر
کاین سخن را درنیابد گوش ِ خر.

مولوی .


|| (اِ مرکب )کنایه از چیزی که هیچ به کار نیاید. (غیاث ). بی مصرف . به کارنیامدنی . (یادداشت مؤلف ). و شاید به معنی استاعلم و علم باشد و محتمل است که به معنی بغلک باشد. (مؤلف ) :
درزیی صدره ٔ مسیح برید
علمش برد و گفت گوش خر است .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 67).


|| مجازاً، شرم مرد. (یادداشت مؤلف ). آلت مرد :
چو سوزنی پس وی گوش خر زدن گیرد
به خواب خرگوش اندر زند ۞ به عادت و خو.

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
گوش خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری ).رجوع به گوش خارک و گوش خرک شود. || نام جانوری است که در گوش در...
گوش خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) گیاهی که نام علمی آن اگاوی آمریکانا ۞ است و به عربی آن را صباره و الصبرالامریکی و به فارسی صباره ٔ آمریکایی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.