اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لاری

نویسه گردانی: LARY
لاری . (ص نسبی ، اِ) (مرغ ...) ۞ نوعی از مرغان خانگی . قسمی خروه و ماکیان درشت بومی ایران که گردنش فاقد پر است .
|| نوعی از سک-ه ٔ نقره ٔ فارس . (آنندراج . در جای دیگر دیده نشد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
زبان لاری که با نام‌های اچمی و خودمونی نیز خوانده می‌شود، زبان مردم ساکن در جنوب فارس، غرب هرمزگان و شرق بوشهر است. این زبان همچنین در میان جوامع مهاج...
عماد لاری . [ ع ِ دِ ] (اِخ ) (خواجه ...). از شعرای قرن نهم هَ . ق . است که میرعلیشیر نوایی نام او را در مجالس النفائس آورده و گوید که او ب...
سخاء لاری . [ س َ ءِ ] (اِخ ) رجوع به زاهد علی شود.
برکه لاری . [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوده ٔ بخش سبک شهرستان لار. سکنه ٔ آن 405 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7).
زاج لاری . [ ج ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از جنس زاج قبرسی است . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به زاج و زاج قبرسی شود.
لاری کلا. [ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی از رودپشت مشهدسر. (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی ).
لاری محله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی از رود پشت مشهدسر. (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی ). دهی از دهستان رودپشت بخش ...
حسین لاری . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن فخربن علی ملقب به کمال الدین لاری . او راست : شرح رسالة«الحوراء و الزوراء» که در 918 هَ . ق . ...
خروس لاری . [ خ ُ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی خروس بزرگ جثه است با پاهای بلند. (یادداشت بخط مؤلف ).
لاری زنگو. [ زَ ] (اِخ ) دیهی است در یازده فرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق شهر داراب . (فارس نامه ٔ ناصری ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.